🩵لطفا ووت و کامنت فراموش نشه🩵
〰️🌱〰️🌱〰️🌱〰️🌱〰️
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد . چیزی که نمیدونست چطور بهش اعتراف بکنه رو خیلی ساده و با صداقت تمام بیان کرده بود . شاید توی همون چند ثانیه کنکاش توی چشم هاش حقیقت قلبش رو فهمیده بود و پاداش صداقتش بوسه نرمی از لب های باریکش بود .تپش های قلبش از کنترلش خارج شده بود . صداش رو توی سرش میشنید . بکهیون ازش فاصله گرفت و به چشم هاش نگاه کرد . احمقانه بود اما تپش های سریع قلبش نمیذاشت روی چشم های پاپی شکلش تمرکز کنه .-قلبت خیلی تند میزنه ...
چانیول میدونست که باید جوابی بده اما انگار مغزش از کار افتاده بود و زبونش قفل شده بود . بکهیون لمس دست های ظریفش رو سمت قلب چانیول برد . مثل احمق ها ، در حالی که میدونست از نزدیکی فرد رو به روش در حال جون دادنه اما باز هم دلش میخواست مثل چند ثانیه پیش توی آغوشش بگیره و آگاهانه خودش رو فدا کنه .
+من قلبم مثل گنجشکه !
با صدایی که از ته چاه می رسید لب زد . احمقانه ... تنها کلمه ای بود که میتونست حالش رو توصیف کنه . بعد از این که به زبونش اورد و چهره متعجب بکهیون رو دید تازه فهمید چقدر بی ربط حرف زده . اما واقعا اون لحظه ای که بکهیون منتظر جوابش بود و ذهنش سفید تر از هر موقع ای ، فقط یک لحظه تپش های ترسیده قلب گنجشک از ذهنش گذشت و همون رو به زبون آورد . دلش میخواست سرش رو به دیوار بکوبه خودش رو خلاص کنه . در واقع اگر میخواست جوبی به سوال بکهیون بده باید میگفت " همه اینا بخاطر توعه!" یا صادقانه تر " تو این بلا رو سرم میاری!" اما حالا دیگه دیر بود . نگاه خمار بکهیون هم نشون میداد دیگه دنبال جواب سوالش نمیگرده و تنها چیزی که از اون جواب مسخره باقی میموند خاطره شرم آورش برای چانیول بود !
چانیول یه دستش رو بالا آورد و روی گونه بکهیون گذاشت . دست دیگش گودی کمر پسر رو هدف گرفت و اون رو به سمت خودش کشید . تن هاشون بهم چسبیده بود و لب هاشون فقط چند سانتی متر با هم فاصله داشت . چشم های خمار بکهیون بین چشم و لب های چانیول در گردش بود اما مقصد نگاه چانیول فقط لب هاش بود . انگشت شستش رو روی لب پایین پسر کشید .
+چطور این همه سال بدون تو دووم آوردم؟
چانیول به ظاهر سوال پرسیده بود اما هر دو جوابش رو به گونه ای میدونستن . چانیول تمام شهر رو گشته بود تا اثری از پسر پیدا کنه . و بکهیون میدونست که از دلایل دووم آوردن مرد رو به روش پسرشه! اما فقط چانیول میدونست تمام اون مدت چه جنونی رو برای عشق تحمل کرده !
خم شد و لب هاش رو روی لب های منتظر بکهیون گذاشت . لمس آروم لب هاشون به سرعت با شور و اشتیاق به بوسه خیس تبدیل شد . نفس های پر صدای چانیول بکهیون رو به ناله وا میداشت . آه و ناله هاش رو به زور خفه میکر تا بی جنبه به نظر نرسه . در حالیکه تمام وجودش از مرد رو به روش بیشتر طلب میکرد ، میدونست تحمل همین بوسه هم بیشتر از توانشه .
YOU ARE READING
Come For Me🤍
FanfictionName : Come For Me " برای من بیا " Gener : Romance.Fluf.Comedy.Smut🔞 . FamilyProblems.Drama . Couples : ChanBaek , HunHan خلاصه : چانیول مرد ۳۸ ساله ای که استاد دانشگاه هانگوک بود به همراه پسر ۱۷ سالش ، میشد گفت تنهایی زندگی میکردن .چا...