« پارت 23: پیانوی زندگی »
دستش و دراز کرد و پارچه رو آهسته پایین کشید، اما با دیدن سه تیکه از عکس خودش که روی تخته میخکوب شده بود و بالاش نوشته شده بود « انتقام » درونش حس ترس و بدنش همونجا میخکوب شد.
" این نمیتونه کار هیونجین باشه "
خیلی تلاش میکرد تا درمورد اون عکس و نوشته بالای سرش بی تفاوت باشه اما نمیشد.
چرا عکس های اون پسر روی اون تخته پین شده بود و بالاش نوشته بود انتقام؟ مگه فلیکس چیکار کرده بود؟نگاهش به تخته رو به رو خیره بود اما هیچ جوابی نداشت، لحظه ای شک تمام وجودش و در بر گرفت.
اگه اون مرد عاشقش نبود و فقط تظاهر میکرد چی؟
اگه فقط و فقط اون پسر و بخواطر انتقام آورده بود چی؟قرق در افکار مزاحمش بود که همون لحظه صدای مرد آشنایی از پشت صداش زد.
- فلیکس..
اون هیونجین بود وقتی نگاه خیره فلیکس و روی اون تخته روی دیوار دیده بود و متوجه افکار داخل سر فلیکس شده بود.
البته اون پسر حق داشت اگه ازش متنفر میشد، چرا که داستان اونا طوری که باید شروع میشد، شروع نشد.فلیکس چرخید و نگاه نگران و مردمک های لرزونش و به هیونجین داد...سکوت فلیکس بد تر از یه شکنجه برای هیونجین بود.
هیونجین آهسته آهسته قدم برمیداشت...وقتی کنار مونالیزاش رسید رد نگاهش و دنبال کرد و به تخته داد.
انگشتش و آهسته جلو برد و روی عکس فلیکس گذاشت.
- زمانی که تو من و به پلیس لو دادی، و منم فرار کردم ازت خیلی متنفر بودم، هرطور شده میخواستم ازت انتقام بگیرم.
اما میدونی...نتونستم، چون سرنوشت طور دیگه ای داستان مارو و نوشت.حقیقت بود که داشت دروغ میگفت، انتقامی که هیونجین ازش بحث میکرد خیلی وقت بود که با کشتن آزورا گرفته شده بود...اما مگه میتونست حقیقت و به اون پسر بگه؟
فلیکس همزمان به اون زمان فکر میکرد...به زمانی که برای اولین بار هیونجین و دیده بود و با دستای خودش به پلیس تسلیم کرد.
حق میداد به اینکه هیونجین بخواد ازش انتقام بگیره بلاخره اون موقع اون دوتا از هم متنفر بودن.فلیکس لبخندی زد و دستش و دور کمر هیونجین حلقه کرد.
- میدونم...اون موقع از هم متنفر بودیم پس، این قضیه مال گذشتست.
هیونجین لبخندی زد و پیشونی فلیکس و بوسید.
- جولیا...
مرد بزرگ تر جولیا رو صدا زد و با اومدن جولیا بهش دستور داد تا این تخته چوبی رو کنده، دو بندازه.فلیکس همزمان دستش و زیر بغل هیونجین برد و بهش کمک کرد تا مرد و سمت سالن ببره...چیزی نمونده بود تا جونگین بیاد برای همین هیونجین آماده شده بود تا برادر خوانده کوچیکش و بعد مدت ها دوباره ببینه.
YOU ARE READING
Italian prince•Hyunlix•
Mystery / Thriller« شــاهــزاده ایــتـالــیـایـی » ژانـر : کـلاســیـک ، عـاشقـانـه ، جنـایـی ، مـافیــایـی روند آپ : پنج شنبه ها همه چی ازونجایی شروع شد که فلیکس هیونجین و با دستای خودش به پلیس تسلیم کرد اما هیونجین بهش چشمک زد . هیونجین پسری که برای گرفتن انتقام...