- Mona Lisa -

472 58 27
                                    

تلگرام : @Italianprince8
پارت چهارم : مونالیزا.

- مینهو، سئو قصد جون ترو داره، باید خیلی شجاع باشی که بخوای جلوی اون مورد ظاهر بشی.

مینهو همون‌طور که لیوان شرابی رو در دست داشت، و گاهی اونو و تکون میداد گفت:

- بخواطر همینه که باید برم، باید شکستش بدم، نابودش کنم تا روح پدر و مادر و خواهرمون در آرامش باشه.

- ولی مینهو ، اگه بلایی سرت بیاد چی؟ اگه اونا ترو بکشن چی؟ من فقط ترو دارم مینهو، نمی‌خوام از دستت بدم خواهش میکنم نرو.

- نمیشه باید برم، تو درک نمیکنی چون اون زمان زیادی کوچیک بودی .

- می‌دونم ولی الان زمان درستی نیست، اون مردد ترو به دام میندازه.. حداقل به پیتر فکر کن.

- تو باید مواظب پیتر باشی.

جونگین آهی کشید و با عصبانیت از کنار پنجره سمت مینهو اومد و گفت :

- به هیچ وجه اجازه نمیدم بری !! اگه بری می‌میری این و میدونی؟

- من مجبورم برم.

- حرفمو گوش کن...

- آی ان !!

با حس وحشت و ترس زیادی یک دفه از خواب بیدار شد و روی تخت نشست.
نفس نفس میزد و دست و پاهای گناه کارش می‌لرزید، مطمئن بود رنگش سفید پریده و همزمان کلی عرق از پیشونیش پایین می‌ریخت.

شکسته شکسته طوری که هنوز هم ترس تو تک تک رگ هایش بود ، زمزمه کرد :

- هان پیتر...چطوری فراموشت کردم .

مرگ مینهو براش تبدیل به یه کابوس شده بود ، کابوسی که هر شب روح پسر و از تنش جدا میکرد.
لعنت بهش چطور فراموش کرده بود..
چطور ممکن بود پسری که برادرش از عطر تنش زنده بود و فراموش کنه. اصلا اون پسر کجا بود؟

دست‌های بزرگ و ظریفش رو روی قلبی که خودش و به دیوار‌های سینه پسر میکوبید گذاشت و آروم آروم شروع کرد به نوازش کردن اون قلب
.
بی اختیار اشک‌هاش شروع کردن به ریختن روی صورت بی نقض پسر، اشک‌های که سالها برای قوی بودن و سرد بودن زندانی کرده بود اما الان اون اشک‌ها پشت سر هم مسابقه میدادن و از گونه‌های پسر سر میخوردن.

برعکس هیونجین که مرگ خواهرش اونو بد تر دیوونه و تشنه انتقام کرده بود، مرگ خانوادش اون رو تبدیل به یه موجود ترسو و افسرده کرده بود .

دقایقی بعد وقتی گریه‌هاش آروم گرفت از روی تخت بلند شد و سمت حموم رفت، لباسش و کشید و زیر دوش رفت شروع کرد به شستن خودش.
اول سر و بعد بدنش رو شست.
بعد تموم شدن حموم از کمد حوله‌ای کشید و دور کمر باریکش بست .

بعد از پوشیدن لباس‌های کاریش از اتاق بیرون شد و رفت سمت دفتر خودش شروع کردن به جمع کردن اطلاعات درمورد اون پسر کک و مکی که هیونجین درموردش بحث میکرد.

Italian prince•Hyunlix•Where stories live. Discover now