داشتم به سرنوشت کی لگد میزدم ؟ جدا شدنم چه فایده ای داشت وقتی هرروز یه جوری سروکلش تو زندگیم پیدا میشه.
این که به گوش ادمای اطرافش و رُقباش رسیده که امگای کیم ویکتور ازش جدا شده واسش گرون تموم شده . هرچند که خیلی هم به نفع خودم نبود
خشمش رو دوبرابر کرد
همینه که داره اینجوری عذابم میده .داره کاری میکنه که چاره ای جز با پای خودم به پیشش برگشتن نداشته باشم ؛ اون عوضی اهرم فشار بزرگی رو تو دستاش داره ، دخترمو .
*****************
خوابیدم
یه خواب عمیق و پر از ابهام و تاریکی !
عرق کل وجودمو گرفته بود و از ته جونم توی اتیش میسوخت.
لباس هام رو دراوردم که صدای ایفون اومد .
حتما اوما زنگ زده بود به دایی تا به قولی پادرمیونی کنه و من به خودم بیام !
خودمو به خواب زدم
تحمل هرکسی رو داشتم به جز اون .نه اون نبود !
صدای ناقوس مرگ تو خونه پیچید .کیم تهیونگ بود و شک نداشتم این امواج صورتی و بوی فرمون مطلق اونه .
اوما داشت باهاش حرف میزد ، صدای محوش از پشت در به گوش می رسید .
_ از دیشب تاحالا رفته چپیده تو اون اتاق بیرون هم نمیاد ، سرکار هم نرفت تهیونگ شی شما بیا ببین چشه!؟اوما طوری رفتار میکرد انگار اون درمان هر درد منه ؛
انگار نه انگار که خودش زخم نمک خورده من بود .
از ترس اینکه مبادا پاشو تو اتاقم بزاره بیشتر زیر پتو فرو رفتم که این بار درب با شدت بیشتری کوبیده شد ._ باز کن درو جونگکوک!
ترس به کل سلول های بدنم نفوذ کرد و دوباره عربده کشید .
_ به جون دخترمون قسم باز نکنی ، درو میشکنم
و کمی بعد که دوباره جوابی نگرفت با صدای ریلکس اما اثاری از خشم کنترل شده الفاش گفت .
_ میدونی که میکنم !
من بیدی بودم که به این بادا بلرزم؟
اره ! بودم ، امگام خیلی سست تر از این بود که بخوام تصور کنم .
صدای اوما از پشت در اومد که انگار مخاطبش تهیونگ بود._ حرف توگوشش نمیره ، از دیشب زبونم مو دراورد بس که باهاش حرف زدم .
اوما داشت با کی هم دردی میکرد؟ چشم هام رو بستم که باز ضربه به درب خورد و اینبار نتونستم تحمل کنم و جیغ زدم .
_ اومدی به چی پی ببری ؟ برو رد کارت ؛ خیالت راحت اون بدبختو هم فرستادم پی نخود سیاه.....
سکوت عجیبی برقرار شد . از تخت پایین اومدم و دست روی دستگیره گذاشتم وبازش کردم .
خودش بود .
مثل همیشه با تیپ شیک و پوست برنزه ش.اوما نگاهش روم قفل شد و تازه به خودم اومدم .
لباس نداشتم .
نیمه عریان با یه شلوارک قد علم کرده بودم .
YOU ARE READING
TENSION ( تَنِش )🍷
Fanfictionکیم وی،مرد به شدت پرنفوذی که ممکنه هرکاری ازش سر بزنه و همین دلیلی میشه که همسرش جئون جانگکوک ازش طلاق بگیره ، اونم با یه بچه .... چون قبل ازدواج کاملا سنتی و بدون شناختشون هیچ ایده ای راجب اخلاق و شغل همسرش نداشت و بعد ازدواج که متوجه این موضوع میش...