_ یعنی چی !
_ یعنی دیگه به پامم بیوفتی نمیزارم دستت به دخترم برسه
خواستم چیزی بگم که دستشو از زیر گلوم برداشت و پشت چشم های بُهت زدم ؛ اتاقو ترک کرد .
به محض رفتن تهیونگ از خونه ، اوما اومد تو اتاق .
_ اخرش من از دست تو سکته میکنم ! با دست پس میزنی با پا پیش میکشی !اشاره به صحنه احمقانه ای که دیده بود میکرد ، لعنت.
_ مرد گنده رو هر روز یه جور مَچل خودت میکنی جونگکوک.
روی تخت بیچاره وار نشستم
_ بچم..... اوما من کیم تهیونگو میشناسم ؛ شده بچه رو به دست تهمینه میسپره اما نمیزاره من دستم بهش برسه .پرده اتاقو کشید
_ دردش چیه ؟ چی میخواد ؟
دست توی موهام بردم
کاش میتونستم بهش بگم دردش چیه
اون از زجر و التماس و پشیمونی من لذت میبرد
تمام هم و غمش رو روی من تخلیه میکرد تا اروم بگیره و اسلحش هم هایون بود ._ دردش اینکه تازه فیلش یاد هندستون کرده و فکر میکنه جونگکوک سابقم که هرکاری میکنه به سازش برقصم ؛
ولی دیگه اون روزگارو اب برد
دیگه کور خونده اگه فکر کرده میتونه منو بین مشتاش نگه داره .اوما روی صندلی میزتحریرم نشست
_ میخواد دوباره جفتش بشی؟ خب بشو اشکالش چیه ! مرد ازون مرد تر میخوای؟از حرف اوما تعجب نکردم
اگه جاش بود منم از خونش بیرون میکرد که یه وقت خاطر کیم تهیونگ از حضور من اینجا مکدر نشه .
_ الان تو توتیم پسرتی یا اون الفای عوضی ؟
من میگم نره تو میگی بدوش اوما ! برم دوباره امگاش بشم که چی ؟ این همه دستو پنجه زدم تا خودمو از زندگیش خلاص کنم .نفسی تازه کردم و ادامه دادم
_ مثل اینکه یادت رفته یه هفته درمیون با کبودی و زخم برمیگشتم خونه! برم که باز منو کیسه بوکسش گیر بیاره؟
الان اینجوریه چون کارش گیره ......به الهه ماه که همین الانم دندونامو توی دهنم خورد میکرد.اوما شونه بالا انداخت
_ خودش گفت تغییر کرده ! تهمینه بیخودی واسه پسرش دنبال امگا نمیگرده تو نری بالا سر دخترت یه امگا دیگه نیاد که اونو پدر یا مادر اصلیش بدونه .
اوما راست میگفت
تهمینه امکان نداشت بزاره مجرد بودن پسرش به درازا بکشه .
من که وسیله ای با خودم به خونه تهیونگ نبرده بودم اما دوست نداشت کسی دیگه ای بخواد ازشون استفاده کنه .کلافه روی مبل نشستم .
حالا نه سرکاری داشتم که برم نه هدفی
قلب امگام پر از استرس بود
یه دلشوره بی معنی .....با زنگ خوردن تلفن کلافه رفتم سمتش
و به محض جواب دادن صدای تهیونگ تو گوشم پیچید .
_ جایی نرو هایون تب کرده نمیدونم چیکارش کنم ، دارم میارمش اونجا .
KAMU SEDANG MEMBACA
TENSION ( تَنِش )🍷
Fiksi Penggemarکیم وی،مرد به شدت پرنفوذی که ممکنه هرکاری ازش سر بزنه و همین دلیلی میشه که همسرش جئون جانگکوک ازش طلاق بگیره ، اونم با یه بچه .... چون قبل ازدواج کاملا سنتی و بدون شناختشون هیچ ایده ای راجب اخلاق و شغل همسرش نداشت و بعد ازدواج که متوجه این موضوع میش...