ᕱ⑅ᕱ 32

1.3K 199 66
                                    

୨୧ my petal ୨୧
part 32

لباس ساتن آبی رنگی به تن کرده، جلوی آینه به خودش نگاه می کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لباس ساتن آبی رنگی به تن کرده، جلوی آینه به خودش نگاه می کرد. تهیونگ با لبخند بهش خیره بود.

_ ماه شدی خرگوش کوچولو .

با خجالت سمتش برگشت و کمی از عطر مورد علاقه خودش روی گردن مرد زد. تهیونگ همونطور که کتش و مرتب می کرد و به خرگوشش نگاه کرد

+ تهیونگی به نظرت کلاه سر کنم؟ گوشهام و بپوشونم؟

با اخم موهاش و نوازش کرد

_ چرا عزیزم؟ گوشهات به این خوشگلی!

با تردید با انگشتاش بازی کرد

+ آخه.. شاید دوست نداشته باشن..

چونه پسرو بالا آورد و با جدیت لب زد.
_ خرگوشی ؟ ببینمت .

سرش و بالا آورد و به چشمای مرد نگاه کرد.
تهیونگ گونه پسر و نوازش کرد و نزدیک لبهاش زمزمه کرد

_ تو بدون شک زیباترین فرد این مهمونی هستی . هیچ نیازی به پنهان کردن گوشای با نمکت نداری ، باشه؟

با خجالت لبخند زد و تایید کرد و به بوسه عاشقونه مرد جواب داد.

●●●

با لبخند به پسر مضطرب نگاه کرد و دستش و گرفت.
_نگران نباش عزیزم ، من کنارتم
+ نگران نیستم تهیونگی..
_ مضطربی خرگوشم؟
+ اره یه کم...
با لبخند دستش و بالا آورد و بوسید
_ هر موقع حس کردی دوست داری بریم به من یه ندا بده، سریع میریم.

خرگوشی خندید و تایید کرد
+ چشم !

از حساسیت مرد نسبت به خودش آگاه بود و خیلی دوسش داشت..

با رسیدن به خانه بزرگی که جونگ کوک توی عمرش ندیده بود ، با تعجب به سمت تهیونگ چرخید
+ وای خدای من... این خونه شماس؟؟

با خنده کمربند ماشین و باز کرد .

_ در واقع خونه بابامه عزیزم

ᴍʏ ᴘᴇᴛᴀʟ | گلبرگ منWhere stories live. Discover now