part 20

71 20 11
                                    

تهیونگ با عصبانیت زیاد دنبال جونگکوکی که داشت به سمت دستشویی می‌رفت، راه افتاد و جلوش ایستاد و راهش رو مسدود کرد و گفت: بعد از دستشویی میری لباس های من رو میاری وگرنه کل خونه رو به هم می‌ریزم و لباس ها رو پیدا میکنم!
جونگکوک پوزخند محوی به جمله‌ی تهیونگ زد و وارد سرویس بهداشتی شد و قبل از اینکه درش رو ببنده رو به پسر کوچکتر گفت : هرچقدر دوست داری خونه رو بگرد، تا من بهت جاشون رو نگم‌ نمیتونی پیداشون کنی.
تهیونگ که دید حریف پسر بزرگتر نمیشه با ناراحتی لب ورچید و گفت: اما لباس‌هایی که خریده بودم خیلی گرون شد، واسه‌ی پرداخت ترم جدید دیگه چیزی ته جیبم نیست...
جونگکوک چشمی از مظلوم نمایی پسر کوچکتر چرخوند و با لحن بی‌خیالی گفت: من پول این ترم دانشگاهت رو توی کارتت واریز میکنم، حالا هم تا وقتی که من از سرویس بهداشتی بیرون بیام، برو لباس هایی که خریدم رو مرتب کن و اون ستی که بهت گفتم رو بپوش، اگه پسر خوبی باشی، لباس‌هات رو دونه دونه بهت برمی‌گردونم.
و بعد از حرفش چشمکی به پسر کوچکتر زد و در سرویس بهداشتی رو به روی تهیونگ بست.
تهیونگ با ناراحتی سری در تایید حرف پسر بزرگتر تکان داد و از اتاق بیرون اومد و در رو به آرومی بست و بعد به سمت اتاق خوابش رفت و یه ست تیشرت آستین بلند مشکی که تا پایین باسنش و یه شلوار نخی بلند زرد که جنسش از حریر بود رو پوشید.
بدبختی این بود که پسر بزرگتر تمام باکسرهای بلندش رو هم برداشته و به جاش شورت های فانتزی براش گذاشته بود.
بعد از مرتب کردن لباس های ناهنجاری که جونگکوک برایش گرفته بود، پوفی زیرلب کرد و از اتاق بیرون اومد و به سمت سالن پذیرایی رفت.
پسر بزرگتر بعد از اینکه از سرویس بهداشتی بیرون اومد،  به سمت سالن پذیرایی رفت و روی مبل دو نفره نشست و پای سمت راستش رو روی میز جلو مبلی انداخت و گوشیش رو از توی جیب شلوار ورزشیش بیرون آورد و وارد یوتیوبش شد و ولاگ آشپزی موردعلاقش رو تماشا کرد.
در همون لحظه تهیونگ وارد سالن پذیرایی شد و جونگکوک نیم نگاهی به استایل پسر کوچکتر انداخت و با دهن کجی رو به پسر گفت: این چیه پوشیدی بیب؟ من این تیشرت رو برات خریدم که دیگه مجبور نباشی باهاش شلوار بپوشی!
تهیونگ وقتی این حرف پسر بزرگتر رو شنید، با حرص چشماش رو محکم روی هم فشار داد و گفت: دهنت رو ببند، من الان خیلی عصبانیم.
جونگکوک خنده‌ی متعجبی کرد و نگاهی به پسر کوچکتر انداخت و آروم گفت: اوکی بیب، آروم باش!
تهیونگ به حرف پسر بزرگتر دهن کجی کرد و به سمت مبل های داخل سالن رفت و دور ترین نقطه از جونگکوک رو انتخاب کرد و دست به سینه نشست و به تلویزیون خاموش خیره شد.
جونگکوک زیرلب چقدر لوسی به پسر کوچکتر گفت و بعد از روی مبل بلند شد و قبل از اینکه به سمت اتاق مطالعه‌اش بره رو به تهیونگ گفت: از سه شنبه یعنی فردا ترم جدیدت شروع میشه بیب، نمی‌خوام توی کلاس کسی متوجه‌ی رابطه‌ی من و تو بشه، پس بهتره که به درسات خوب توجه کنی.
تهیونگ اخماش رو توی هم کشید و زیرلب جوری که پسر بزرگتر نشنوه گفت: منم دلم نمیخواد کسی بفهمه که باهم توی یه خونه زندگی می‌کنیم و قراره سکس پارتنرت بشم، اونوقت اونطوری نمیتونم مخ کسی رو بزنم.
پسر کوچکتر همون‌طور داشت با خودش غرغر می‌کرد که با صدای نفس های سنگینی کنار گوشش، از جا پرید و توی دلش با حالت گریه گفت « مگه این یارو نرفته بود.»
جونگکوک که به شدت گوشاش تیز بود، تمام غرهایی که پسر با صدای پایین می‌زد رو شنید و بعد ابرویی از حرف های پسر کوچکتر بالا انداخت و به سمتش رفت و کمی خودش رو خم کرد و بعد نفس های عمیقی کنار گوشش کشید تا تهیونگ رو متوجه ی خودش بکنه و گفت: فکر میکنم باید به بچه های دانشگاه و کلاستون نشون بدی که صاحب داری کارامل.
و بعد از حرفش به سرعت بازوهای پسر رو توی دستش گرفت و از روی مبل بلندش و با خودش به سمت اتاق مطالعه اش برد و بعد از اینکه درش رو با عجله باز کرد؛ تهیونگ رو به دیوار رو به روش کوبید و به سمت لب‌های پسر که وقتی می‌خندید مستطیلی میشد، حمله کرد.
تهیونگ از تعجب چشماش باز مونده بود و داشت به حرکت لب‌های جونگکوک روی لب‌های خودش نگاه میکرد که پسر بزرگتر کمی به پهلوهای پسر کوچکتر فشار وارد کرد تا دانشجویش رو مجبور به همکاری توی بوسیدنش بکنه.
تهیونگ سعی کرد توی بوسیدن لب های جونگکوک مقاومت کنه و با دستاش چندباری به سینه های ورزیده ی پسر بزرگتر فشار آورد تا اینکار رو تمومش کنه.
وقتی جونگکوک کمی لب‌هاش رو از روی لب‌های پسر کوچکتر فاصله داد تا اکسیژن به ریه‌هاشون برگرده؛ تهیونگ باز هم به تقلا افتاد و خواست از پسر بزرگتر فاصله بگیره که جونگکوک به باسن پسر کوچکتر چنگ زد و اون رو بیشتر به خودش نزدیک کرد، جوری که هر دو پایین تنه‌های خودشون رو که هی بهم میخورد رو حس می‌کردن.
جونگکوک با چشم‌های عصبی به تهیونگ نگاه کرد و با لحن سرد و آرومی رو بهش گفت: آروم باش!
تهیونگ اول به چشم‌های جونگکوک و بعد به موقعیتی که توش قرار گرفته بود، نگاه کرد و گفت: اینقدر خودت رو به من نچسبون!
جونگکوک وقتی این حرف پسر کوچکتر رو شنید، نیشخندی زد و از عمد لگنش رو بیشتر به ران‌های خوش فرم پسر فشار داد و با نفس‌های گرمش کنار گوش تهیونگ زمزمه کرد و گفت: بالاخره که چی؟ یادت رفته، تو سکس پارتنر من هستی! باید به این چیزها عادت کنی، هرجا و هروقتی که بخوام باید باهام همکاری کنی.
پسر کوچکتر وقتی جمله‌ی آخر جونگکوک رو شنید با عصبانیت به پسر بزرگتر نگاهی انداخت و گفت: یعنی چی که هرجا و هروقت، من سکس پارتنرتم، عروسک توی دستات نیستم!
جونگکوک چشمی از حرف پسر کوچکتر چرخوند و گفت: فکر نکنم سکس پارتنر فرقی با عروسک جنسی داشته باشه، حالا هم توی بوسیدنت باهام همکاری کن پاپت کوچولو.
جونگکوک دوباره سرش رو به صورت تهیونگ نزدیک کرد و بعد با خشونت زیاد لب‌هاش رو به لب‌های پسر کوچکتر کوبید و به نوبت لب بالا و پایین پسر رو توی دهنش می‌کشید و می‌مکید و از هم فاصله می‌داد و بینش نفس‌های داغ و سریع تهیونگ هم روی صورتش پخش میشد.
با صدایی پاپ مانند کمی لب‌هاش رو از لب‌های پسر کوچکتر فاصله داد و به چشمای خمار شده‌ی تهیونگ خیره شد.
وقتی دید تهیونگ اروم تر از قبل شده و دیگه تقلا نمی‌کنه، سرش رو به سمت گردن پسر کوچکتر برد و عطر تنش رو استشمام کرد و لب‌هایی که به خاطر بوسه‌ی خشن‌شون خیس و لزج بود رو روی پوست طلایی رنگ پسر کوچکتر گذاشت و با شدت وارد دهنش کرد و مکید تا با اینکارش به همه بفهمونه که پسر صاحب داره.
جونگکوک اونقدر، اینکار رو تکرار کرد تا کل گردن پسر پر از کبودی شد.
در این میان، تهیونگ لب‌هاش رو توی دهنش کشیده بود تا صدایی از خودش تولید نکنه و جونگکوک، جری تر از اینی که هست نشه.
جونگکوک قبل از اینکه از گردن پسر فاصله بگیره، مک محکمی به لاله‌ی گوش تهیونگ زد و گفت: دیگه به گردنت عطر نزن، طعم تلخی می‌گیره...من دوست دارم طعم واقعی بدنت رو بچشم!
تهیونگ که از این حرف پسر بزرگتر حرصش گرفته بود؛ زیرچشمی درحالی که گونه‌هاش از فعالیتی که داشتن قرمز شده بود، با دهن کجی گفت: اوکی...!

----------------folder nud's--------------------
سلام، من اومدم با پارت جدید و طولانی، دلیل دیر آپ کردنم اینه که هم سرم شلوغه و هم اینکه حمایتی نمی‌بینم🫠
پس اگه میخواهید این فیک ادامه داشته باشه حمایت کنید، البته قرار نیست متوقفش کنم ولی مثل الان دیگه مرتب آپش نمی‌کنم💋🤗
امیدوارم که این پارت رو دوست داشته باشید🥰

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: 3 days ago ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

folder nud's ( فایل نود ها )Onde histórias criam vida. Descubra agora