ونهان اون روز همراه جان به مطب پزشک رفتن و بعد از معاینات دقیق دکتر و تجویز دارو های جدید به خونه برگشتن
زمان به آرامی میگذشت
روی تختش نشسته بود خوابش نمیبرد مدام به دو هفته گذشته فکر میکرد بعد اتفاقی که رخ داده بود جان مدام بهش توجه میکرد و حتی تو غذا خوردن و راه رفتن هم کمکش میکرد
به لطف مراقبت های جان احساس میکرد دیگه حالش کاملا خوب شده دیگه از دردهایی که گاه و بی گاه سراغش میومدن خبری نبودولی با یاد آوری اینکه اون روز جان فقط یکبار قبل خواب بهش سر زده استرس و اضطراب وجودشو فرا گرفت
گوشیو از جیبش در آورد و شماره مورد نظرو گرفت
بعد دو بوق صدای دختر از پشت خط به گوش رسید
: ونهان خوبی چیشده ؟اتفاقی افتاده این وقت شب زنگ زدی؟: نه جیه اتفاقی نیفتاده فقط میترسم
: از چی میترسی؟
روی تخت دراز کشید
: این مدت خیلی خوشحال بودم جان همش هوامو داشت و باهام با محبت رفتار میکرد میترسم وقتی حالم خوب شه رفتارش دوباره مثل سابق شهنفس کشدار خواهرشو شنید
: مگه نگفتی که دیگه با ییبو حرف نمیزنه تمام توجهش رو توعه: آره حرف نمیزنه ولی من میتونم حس کنم اون هنوزم فقط ییبو رو دوست داره بقدری عشق ییبو قلبشو پر کرده که میترسم هیچ وقت جایی برای من توش پیدا نشه
: باشه یه فکری برای حلش میکنم ... خودت چی حالت خوبه؟ من گفته بودم یکاری کن قتل بچه گردن ییبو بیفته چطور تونستی همچین کاری با خودت کنی
: انتظار داشتی با یه دعوای لفظی بگم بچم سقط شد باید کاری میکردم که همه باور کنن
: خیلی خب چند روز دیگه بهت خبر میدم کجا همو ببینیم ... دوهفتس ندیدمت
: باشه پس فعلا
: اوکی فعلا
بعد از پایان تماس کمی به آسمون پشت پنجره خیره شد و طولی نکشید که بخواب رفتدو روز بعد به لوکیشنی که زی براش فرستاده بود رفت
دختر با عینک آفتابی گردی روی یکی از نیمکت های پارک جنگلی نشسته بود با دیدنش از جا بلند شد و آغوششو باز کردخواهرشو با دلتنگی بغل کرد و نفس کش داری کشید احساس آرامشی که از زی دریافت میکرد حالشو بهتر میکرد
باهم روی نیمکت نشستند
زی نگاهی به صورت برادرش انداخت
: ببینمت هنوز که درد نداری ... حالت بهتره؟: آره میبینی که خوبه خوبم
: خوشحالم که سالم میبینمت
به پشت نیمکت تکیه داد
: سالمم ولی قلبم درد میکنه
نگاه زی همچنان روی ونهان بود
: اگه بگم یه فکری براش دارم چی ؟سمت زی برگشت با لبخند شیطانی دختر مواجه شد
: چه فکری؟
اونقدر خواهرشو میشناخت که بدونه اون لبخند چه معنی میده
YOU ARE READING
دنیای متاهلی (کامل شده )
RomanceCouple: yizhan Gener : angst , Romance ,omegaverse Type : zhantop زندگی که روزی زیر سایه عشقی بی انتها شکل گرفته آیا تا ابد همانقدر استوار و پایدار خواهد ماند؟ آلفا و امگایی که روزی تمام هستی را برای کنار هم ماندن میدادند میتوانند از پس مشکلاتی ز...