S2 part 8

98 18 49
                                    


(جونگکوک)

درو باز کرد و وقتی که وارد خونه شد لبخند خسته ای زد...

-من اومدم وسایلای خونه لابد دلتون برام تنگ شده بود!

دره خونه رو بست وچمدونش رو همون جلو در رها کرد. به سمت اتاقش رفت و بدون درآوردن لباساش خودش رو رویه تخت انداخت.با بیاد آوردن حرف تهیونگ که قبل اومدن بهش گفته بود لبخند تلخی زد و چشماش رو بست.

_ چیزی که چشمات میگه  با چیزی که لبت میگه همخونی نداره روحِ مـن؛ فکر کنم لبت حیله‌گر ماهریه  .

*****
صدای استاد باعث شد از فکر بیرون بیاد و نگاهش رو بهش بده

_هیچ معلوم هست حواست کجاست پسر؟... فهمیدی چی گفتم؟

جونگکوک سری به نشونه نه تکون داد و تند تند گفت
_ببخشید استاد وو يهو حواسم پرت شد می...
پرید وسطه حرفش ... دست به سینه شد و با لحنی که همدردی و ترحم توش موج میزد گفت

_میخوای درس رو ادامه ندیم؟ انگار حالت زیاد خوب نیست

دستاش مشت شد. درس رو ادامه ندن چون حالش خوب نیس... حالش خوب نیس چون ..ته...

چشماش رو با حرص بست، درسش رو بخاطر آدمی مثله تهیونگ پس بزنه؟ سرش رو بالا گرفت و با اخم گفت

-نه استاد حالم خوبه... دیگه تکرار نمیشه!

••••••••••••••••

تهیونگ طول اتاق رو هر چند لحظه یکبار طی میکرد و برمیگشت، با حرص دستی لایه موهاش کشید و وقتی که نتونست عصبانیتش رو مهار کنه لحظه بعد مشتش رو محکم تو دیوار خالی کرد.
گند زده بود... طبق معمول گند زده بود! به دیوار تکیه زد و چشماش رو بست.
تو کیم تهیونگی... رییس یکی از بزرگترین و سودآورترین شرکت های کره تو اینهمه تلاش نکردی که آخر بخوای با یه پسر باشی که میتونه تو رو بکشه پایین... تو باید با تهیون ازدواج کنی و این قدرت رو حفظ کنی.. اون آدمای شرکت، تک تکشون بهت اعتماد کردن... تو مسئولیت سنگینی رو دوشته پسر!.. جمع کن خودتو

با تقه ای که به در زده شد به خودش اومد و خودش به سمت در رفت بازش کرد. چهره تهیون روبه روش بود و تهیونگ چقدر دوست داشت الان کس دیگه ای پشت این در بود... کسی که با استدلال های خودش آخرین ضربه رو بهش وارد کرده بود تا دیگه از برنگشتن اون پسر مطمئن شه و هنوز مطمئن نبود که این دقیقا همون چیزی بود که میخواست یا نه. چشمای تهیون با نوک بینیش از گریه سرخ شده بود و هر چقدر هم که سعی کرده بود زیر آرایش اونا رو مخفی کنه اصلا موفق نبود چون تهیونگ در یک نگاه متوجهش شد!

_اتفاقی افتاده؟
تهیونگ با لحنه بی حالی گفت

_میشه بیام تو؟

Forgotten Music Vkook Where stories live. Discover now