نامجون به طرف اتاق تهیونگ رفت . وارد حمام شد و تهیونگ رو توی وان گذاشت . موهای سیاه تهیونگ روی صورتش ریخته شده بود . نگاهی به نامجون کرد . نامجون وارد وان شد و کنارش دراز کشید . پهلوی تهیونگ رو گرفت و بلندش کرد و اونو توی بغل خودش روی پاهاش گذاشت :
_ درد داری؟
_ هوممم
_ ولی بهت خوش گذشت
_ هووممم
و صورتش رو به سمت صورت نامجون چرخوند .
نامجون لب هاشو به لبهای تهیونگ نزدیک کرد و بوسه ی نرمی روش گذاشت . تهیونگ سرش رو روی سینه ی نامجون تکیه داد و چشم هاشو بست .
نامجون به آرومی بدن تهیونگ رو نوازش میکرد . با یکی از دستهاش تهیونگ رو تو بغل گرفته بود و با دست دیگرش رو روی پاها و دستهای تهیونگ میکشید و نوازشش میکرد و آروم روی موها و گردن تهیونگ بوسه میذاشت . آروم دستش رو به سمت ورودی تهیونگ برد . تهیونگ لرز ریزی کرد و پاهاشو کمی باز کرد و دو طرف پاهای نامجون گذاشت . نامجون کمی ورودی تهیونگ رو ماساژ داد و همزمان به گردنش میک میزد و با دست دیگه ش سینه و نیپل های تهیونگ رو نوازش میکرد . تهیونگ آه ریزی کشید . نامجون دستش رو به سمت عضو تهیونگ برد و همراه با اطرافش ماساژش میداد و تهیونگ شروع به پیچ و تاب خوردن کرده بود .
نامجون ورودی تهیونگ رو روی عضوش تنظیم کرد و با حرکات آرومی داخلش شد و شروع به زدن ضربات آرومش کرد . تهیونگ به آرومی عاه میکشید و نامجون همراه با ماساژ دادن بدن و عضوش ، داخلش میکوبید . هر دو نزدیک به کام شدن بودند . نامجون عضوش رو بیرون کشید و از زیر تهیونگ بلند شد . تهیونگ درد زیادی توی زیر شکمش احساس میکرد و صورتش جمع شده بود . نامجون تهیونگ رو بغل کرد و از وان بیرون کشید . کنار دیوار ایستاد و تهیونگ رو به دیوار تکیه داد و دستهاشو زیر باسن تهیونگ قرار داد . لبهاشو روی لبهای تهیونگ کشید و با حرارت بوسید . صدای ناله ی تهیونگ بخاطر بوسه های نامجون روی بدن و لب هاش بلند شده بود . نامجون عضوش رو توی ورودی تهیونگ فرو کرد . همزمان با ضربات نامجون ، عضو تهیونگ بین شکم هاشون کشیده میشد و خیس از پریکام بود و بعد از چند لحظه کام شد . نامجون تهیونگ رو محکم توی بغلش گرفت و فشارش داد و به ضربه زدن داخلش ادامه داد . تهیونگ سرش رو روی شونه ی نامجون گذاشت و چشم هاشو بست . نامجون با سرعت داخلش میکوبید و تمام بدن تهیونگ میلرزید . بعد از چند دقیقه هر دو با هم کام شدند . نامجون عضوش رو بیرون کشید . زیر پای تهیونگ رو گرفت و بوسه ای روی لب هاش گذاشت . با اینکه دل کندن از بدن زیبای تهیونگ برای نامجون محال به نظر میرسید ولی دیدن خستگی تهیونگ باعث شد کمی خودش رو کنترل کنه . تهیونگ رو به سمت دوش برد و روی زمین گذاشت .
آب رو باز کرد . تهیونگ با اینکه خیلی خسته بود و بدنش سست تر از اونی بود که بتونه وایسته ولی تحمل کرد . نامجون کمی شوینده به کف دستهاش زد و بدن تهیونگ رو شست . در حین شستن بدنش رو به بدن لیز تهیونگ میچسبوند و به شدت تحریک شده بود . ولی تحمل میکرد . تمام بدن تهیونگ رو شست و خودش رو هم آب کشید . حوله ای برداشت و دور تهیونگ پیچید . دستش رو زیر پاهای تهیونگ برد و بلندش کرد و به سمت تخت خوابش برد . تهیونگ رو روی تختش گذاشت و خودش رو با حوله ی کوچکی خشک کرد . سراغ کمد لباس های تهیونگ رفت و شلوار و پیراهن راحتی انتخاب کرد . لباس ها رو روی تخت گذاشت و لبه ی تخت نشست :
_ بذار لباس هاتو بپوشونمت تا دوباره به فاکت ندادم .
تهیونگ هیچ حرفی نزد و چشم هاشو بست .
نامجون حوله رو برداشت و به کناری انداخت . پاهاش رو دو طرف بدن تهیونگ گذاشت و شلوارش رو تنش کرد . روی سینه ی تهیونگ خم شد و با عطش به لبهاش چشم دوخت . عضو کاملا برجسته شو رو پایین اورد و به عضو تهیونگ فشار محکمی وارد کرد . لبهای تهیونگ رو بوسید . دوباره احساس بی قراری میکرد . تهیونگ چشم هاشو باز نکرد و واکنشی نشون نداد . درد توی شکمش میپیچید و کمی زمان می برد تا آروم بشه . نامجون کنارش دراز کشید :
_ بهتره یکم پیشت باشم .
پتو رو روی بدن تهیونگ کشید و بغلش کرد و سرش رو روی بازوی خودش گذاشت و گردنش رو نرم بوسید . آروم نوازشش کرد و روی سینه و نیپل هاش دست میکشید و بوسه های ریزش رو به آرومی روی صورت و لبهای تهیونگ میذاشت و موهاشو نوازش میکرد . تهیونگ به سمت نامجون چرخید و خودش رو بیشتر توی بغلش جا کرد . نامجون تهیونگ رو محکم توی بغلش گرفت . عضو برجسته ی نامجون کنار پای تهیونگ به خوبی قابل لمس بود و تهیونگ رو بی قرار کرده بود . با وجود بوسه ها و نوازش های نامجون روی پوست بالاتنه و صورتش نفس هاش تند شده بود . خودش رو کنار بدن نامجون پیچ و تابی داد و آهی کشید . نامجون با پشت انگشت هاش نیپل های تهیونگ رو نرم ماساژ میداد و تهیونگ رو بی نهایت هورنی میکرد . تهیونگ احساس میکرد دیگه نمیتونه از دست نامجونی که دست اژ نوازش کردنش برنمیداره فرار کنه . بوسه های بی وقفه ی نامجون روی صورت و لب ها و بدنش، قلبش رو به تپش های وحشتناکی وادار میکرد. عضوش رو محکم به عضو نامجون کشید و فشار داد و چند بار اینکار رو کرد و چیزی به کام شدنش توی شلوارش نمونده بود .
نامجون در حالی که با یک دست تهیونگ رو توی آغوش گرفته بود شلوار تهیونگ رو با یک دست پایین کشید و دراورد و با صدای آرومی لب زد :
_ جیمین بیا اینجا ...
جیمین چند ثانیه بعد کنار تخت تهیونگ ایستاده بود .
نامجون دست جیمین رو گرفت :
_ بشین روش عزیزم .
و تهیونگ رو صاف روی تخت خوابوند .
جیمین رو عضو تهیونگ نشست و با کمک نامجون اروم پایین رفت تا جایی که عضو تهیونگ کاملا داخل ورودی جیمین فرو رفته بود . نامجون پهلوهای جیمین رو گرفت و با بالا پایین کردنش لذت وصف نا پذیری به هر دوی اونها میداد . بعد از چند دقیقه جیمین روی بدن تهیونگ کام شد و تهیونگ با چند ضربه ی دیگه داخل جیمین اومد . نامجون جیمین رو از روی تهیونگ بلند کرد و کنار تهیونگ دراز کشید . تهیونگ رو محکم به خودش فشار میداد و میبوسید و عضوش رو روی پاهای تهیونگ و روی عضو خیسش میکشید . بعد از چند دقیقه کامش رو روی پاها و عضو تهیونگ ریخت . بوسه ی دیگه ای روی لب تهیونگ گذاشت :
_ فکر کنم دیگه کافیه.
و از کنار تهیونگ بلند شد و پتو رو روی تهیونگ کشید . دست جیمین رو گرفت و اونو توی بغلش انداخت و در حالی که چشم از صورت زیباش برنمیداشت از اتاق بیرون رفتند .
تهیونگ چشم هاشو بست . نیاز به خواب عمیقی داشت....
.
.
.

YOU ARE READING
صد سال تنهایی
Fanfictionخلاصه : مین یونگی، خون آشام صد ساله ای که توی تنهایی خودش غرقه و یک روز طی یک اتفاق جذاب عاشق یک انسان و طعم خونش میشه ( جئون جونگ کوک ) . جونگ کوک وقتی میفهمه یونگی یه خون آشامه ، تصمیم میگیره .... ژانر : درام . ومپایر ، فانتزی ، عاشقانه ، اکشن ،...