[ادامهی فلشبک]
هاجون با نگرانی به جونگکوک نزدیک شد و گفت:
- بابت اتفاقی که افتاده متاسفم پسر. تو حالت خوبهگ سوال احمقانهای دارم میپرسم، معلومه که حالت خوب نیست. اگه بخوای میتونیم اجرای امشبمون رو کنسل کنیم، هوم؟ نظرت چیه؟
- نه، نیازی نیست. اجرای ما بعد از این اجراست، درسته؟ اوکیه، من میتونم اجرا کنم. تا الان دیگه تهیونگ هم باید اینجا رسیده باشه. باید آماده بشیم و-
همونلحظه، گوشیِ جونگکوک توی جیبش ویبره رفت و لبخندی روی صورتش نشوند.
- دیدی؟ احتمالاً صبرش سر اومده و منتظره تا من رو ببینه.
ولی بهمحض اینکه پیامِ تهیونگ رو دید، لبخند روی صورتش ماسید.
KTH♥️:
" من امشب دیر میرسم. آقای جانگ گفته باید یک کاری رو براش توی کتابخونه انجام بدم. یک جا واسهام نگه دار. بعداً میبینمت، دوستت دارم. "
جونگکوک پوزخندی زد و گوشیاش رو روی میز پرت کرد.
- فاک به این وضعیت.
و بهمحض اینکه مجری از پشتِ پرده بهشون علامت داد، از جاش بلند شد تا به سمت صحنه بره. بهمحض اینکه پشتِ درام نشست، دوجون رو بهش کرد و گفت:
- تو واقعاً حالت خوبه؟ مجبور نیستی که انجامش بدی، باشه؟
- بیخیال پسر! ما که قرار نیست آهنگِ جدیدم رو اجرا بکنیم؛ پس بیا مثل همیشه فقط اجرا کنیم و این شبِ مزخرف رو تمومش کنیم.
از اونجایی که تهیونگ قرار نبود بیاد، جونگکوک هم تصمیم گرفته بود تا آهنگی که براش نوشته رو اجرا نکنه.
***
جونگکوک خودش هم نمیدونست که چه بلایی سرش اومده. روی صحنه بود، درام میزد و ووسانگ هم داشت به جاش اجرا میکرد. حواسش کاملا جمع بود تا همهی نتها رو بزنه؛ اما اصلا توی حال و هوای اجرا نبود.
احساسِ خالی بودن میکرد، احساسِ عصبانیت، تنهایی و اضافی بودن بهش دست داده بود.
پدرش تقریباً جلوی همه رویاهاش رو به سخره گرفته بود و تحقیرش کرده بود، تهیونگ هم پیشش نبود تا آرومش بکنه. توی ذهنش دائماً از خودش میپرسید:اصلا همین رویای من چه فایدهای داره؟ هیچی!
و بعد نگاهی به تماشاچیها انداخت و متوجه شد که کسی خیلی بهشون توجه نمیکنه. همه مشغول خوشگذرونیهای خودشون بودن. احساسِ مزخرفی بهش دست داده بود و وقتی که به گوشهی کلاب نگاه کرد، اعضای کمپانیِ استعدادیابی رو دید که توی کلاب نشسته بودن.
جهیونگ به آرومی زمزمه کرد:- کوک، یواشتر درام بزن. ووسانگ داره بهسختی خودش رو با ریتمِ تو هماهنگ میکنه.
ولی کلِ حواسِ جونگکوک، به اعضای کمپانیِ استعدادیابی بود و وقتی که یکیشون سرش رو به نشونهی ناامیدی تکون داد، جونگکوک فوراً درام زدنش رو متوقف کرد و از سر جاش بلند شد. دراماستیکهاش رو روی زمین انداخت و بدون توجه به همگروهیهاش، بلافاصله از کلاب خارج شد.
CZYTASZ
Ninety-nine
Fanfiction📣خلاصه: تهیونگ چیزهای زیادی از دانشکدهی حقوق یاد گرفته بود. ۹۹٪ از آموختههاش، اون رو به جایگاه فعلیاش رسونده بودن و به یکی از جوونترین و برجستهترین وکیلهای حال حاضر کشور تبدیلش کرده بودن. شاید از خودتون بپرسید که پس اون ۱٪ باقیمونده چی می...