Hekate PT. 15

52 17 20
                                    

هوسوک بعد از خوش و بشی جزئی بی‌مقدمه گفت:
"شنیدم کیم قراره آخر هفته تو رو ببره به خزانه‌ی معروف کیم‌ها."

جونگکوک روی تخت از جا پرید، جایی که تا قبلش روی اون دراز کشیده بود و مشغول سروکله زدن با مطالعات تاریخ هاگوارتزش بود. تقریبا اواسط مبحث رابطه‌ی عاشقانه‌ی جانسوز نیک بی‌کله* با فت‌لیدی* بود، چیزی که ظاهرا منجر به یه هرج‌و‌مرج تمام‌عیار دوروبر اتاق‌های گریفیندور شده بود تا اینکه مدیر وقت هاگوارتز تصمیم گرفته بود به این اراجیف پایان بده و اوضاع رو آروم کنه.

*[نیک بی‌کله، یکی از ارواح سرگردان هاگوارتز.]

*[فت‌لیدی، تابلویی مقابل در خونه‌ی گریفیندورها که با شنیدن رمز عبور اجازه‌ی ورود می‌ده.]

جونگکوک به سختی خودش رو جمع‌وجور کرد و پیش از اینکه هردوی هم‌اتاقی‌هاش عملا با نعره‌های وحشیانه‌شون خودشون رو روی تختش پرت کنن، تونست به حرف بیاد:
"معروف؟"

یکی از هم‌اتاقی‌هاش -مایکل- با نعره‌ای که زد، جونگکوک رو دوباره و با جیغ از جا پروند:
"خزانه‌ی کیم‌ها؟!"

"وات د-"

اون‌یکی هم‌اتاقیش -کُلبین- دستش رو روی زانوی جونگکوک قرار داد و با لحنی شکیل و موقر گفت:
"جونگکوک، امکانش هست منم همراهتون مشرف شم و بیام؟ لطفا؟"

جونگکوک طوری به هرسه‌ی پسرها نگاه می‌کرد انگار عقلشون رو از دست داده بودن:
"چی؟ نه، اینطوری نیست که انگار- بابا اینکه مثل یه جور گشت‌وگذار نیست، نمی‌تونی همینجوری خودتو آویزون کنی و بیای-"

'این مثلا یه قراره‌ها'، کلماتی بودن که جونگکوک می‌خواست با ترش‌رویی اون‌ها رو به زبون بیاره.
تهیونگ و اون اخیرا اصلا وقتی گیر نمی‌آوردن که به قرارهای زیادی برن، درواقع از اونجایی که جونگکوک درگیر کوییدیچ و مدرسه‌اش بود و تهیونگ هم مشغول انجام خدمات و وظایف بی‌نقصش، با عقل جور در می‌اومد. جونگکوک قرار نبود به هم‌اتاقی‌های عجیب و پرسروصداش اجازه بده وقتی بعد از مدت‌ها بالاخره یه قرار خارج از هاگوارتز جور کردن، بهشون بچسبن و همه چیز رو خراب کنن.

کُلبین با التماس گفت:
"ولی جونگکوک! لطفا، از وقتی که یه پسربچه‌ی کوچولو بودم، تمام آرزوم این بوده که اونجا رو یکبارم شده توی کل زندگیم ببینم-"

جونگکوک سریع و با بزاقی که از دهنش به خارج پرت می‌شد، به حرف اومد:
"یه پسربچه‌ی کوچو- به حق چیزای ندید- ولم کن بابا! داری عجیب‌غریب‌بازی در می‌آریا!"

و نفر بعدی‌ای که به سمتش یورش می‌برد، مایکل بود:
"جونگکوک! اگه توی لیست انتخابات، سنگ روبیِ* رونا* بود، حتما اونو انتخاب کن!"

Hai finito le parti pubblicate.

⏰ Ultimo aggiornamento: 3 days ago ⏰

Aggiungi questa storia alla tua Biblioteca per ricevere una notifica quando verrà pubblicata la prossima parte!

‌ ‌Hekate | TAEKOOK Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora