هوسوک بعد از خوش و بشی جزئی بیمقدمه گفت:
"شنیدم کیم قراره آخر هفته تو رو ببره به خزانهی معروف کیمها."جونگکوک روی تخت از جا پرید، جایی که تا قبلش روی اون دراز کشیده بود و مشغول سروکله زدن با مطالعات تاریخ هاگوارتزش بود. تقریبا اواسط مبحث رابطهی عاشقانهی جانسوز نیک بیکله* با فتلیدی* بود، چیزی که ظاهرا منجر به یه هرجومرج تمامعیار دوروبر اتاقهای گریفیندور شده بود تا اینکه مدیر وقت هاگوارتز تصمیم گرفته بود به این اراجیف پایان بده و اوضاع رو آروم کنه.
*[نیک بیکله، یکی از ارواح سرگردان هاگوارتز.]
*[فتلیدی، تابلویی مقابل در خونهی گریفیندورها که با شنیدن رمز عبور اجازهی ورود میده.]
جونگکوک به سختی خودش رو جمعوجور کرد و پیش از اینکه هردوی هماتاقیهاش عملا با نعرههای وحشیانهشون خودشون رو روی تختش پرت کنن، تونست به حرف بیاد:
"معروف؟"یکی از هماتاقیهاش -مایکل- با نعرهای که زد، جونگکوک رو دوباره و با جیغ از جا پروند:
"خزانهی کیمها؟!""وات د-"
اونیکی هماتاقیش -کُلبین- دستش رو روی زانوی جونگکوک قرار داد و با لحنی شکیل و موقر گفت:
"جونگکوک، امکانش هست منم همراهتون مشرف شم و بیام؟ لطفا؟"جونگکوک طوری به هرسهی پسرها نگاه میکرد انگار عقلشون رو از دست داده بودن:
"چی؟ نه، اینطوری نیست که انگار- بابا اینکه مثل یه جور گشتوگذار نیست، نمیتونی همینجوری خودتو آویزون کنی و بیای-"'این مثلا یه قرارهها'، کلماتی بودن که جونگکوک میخواست با ترشرویی اونها رو به زبون بیاره.
تهیونگ و اون اخیرا اصلا وقتی گیر نمیآوردن که به قرارهای زیادی برن، درواقع از اونجایی که جونگکوک درگیر کوییدیچ و مدرسهاش بود و تهیونگ هم مشغول انجام خدمات و وظایف بینقصش، با عقل جور در میاومد. جونگکوک قرار نبود به هماتاقیهای عجیب و پرسروصداش اجازه بده وقتی بعد از مدتها بالاخره یه قرار خارج از هاگوارتز جور کردن، بهشون بچسبن و همه چیز رو خراب کنن.کُلبین با التماس گفت:
"ولی جونگکوک! لطفا، از وقتی که یه پسربچهی کوچولو بودم، تمام آرزوم این بوده که اونجا رو یکبارم شده توی کل زندگیم ببینم-"جونگکوک سریع و با بزاقی که از دهنش به خارج پرت میشد، به حرف اومد:
"یه پسربچهی کوچو- به حق چیزای ندید- ولم کن بابا! داری عجیبغریببازی در میآریا!"و نفر بعدیای که به سمتش یورش میبرد، مایکل بود:
"جونگکوک! اگه توی لیست انتخابات، سنگ روبیِ* رونا* بود، حتما اونو انتخاب کن!"
STAI LEGGENDO
Hekate | TAEKOOK
Fanfiction▪︎ هکاته؛ در یونان باستان الههی جادو و افسونگری، شب و ماه، ارواح و جهان مردگان بود. 🦉کیم تهیونگ، اسلایترینی خون خالصی که قلبش ناخواسته اسیر یه بیاصل و نسب میشه. معشوق این اسلایترینی اصیلزاده کسی نیست جز جئون جونگکوک، ماگلزادهی گریفیندوری. تهی...