Chapter Three (اولین بوسه)

1K 161 16
                                    

پدر و مادر رز ديگه به بيرون رفتناي دائمي رز عادت كرده بودن.
هروقت رز داشت بيرون ميرفت صداشو ميشنيدن كه ميگفت: "ميرم پيش لويي!!"  يا  "ميرم به خونه ي درختي!"
ولي يه شب وقتي رز ١٣ ساله بود براي ديدن لويي از خونه فرار كرد...

فرار كردن از خونه غيرقابل قبول بود رز هم اينو ميدونست و بخاطر همين قبلا اينكارو نكرده بود.ولي اين دفعه براي ديدن لويي اونم انقد دير نميتونست صبر كنه حتما بايد ميرفت
اون خبردار شده بود كه خواهراي دوقلوي لويي بدنيا اومدن و لويي ميخواست كه رز اولين نفر از دوستاش باشه كه اونا رو ميبينه.

رز پريد رو دوچرخش و پدال زد تا بيمارستان قلبش از هيجان تند ميزد.
رز تا حد مرگ عاشق لوتي و فيزي بود و ميدونست كه خواهراي بيشتر تو خانواده ي تاملينسون حتي بهتر از اين خواهد بود!

شارلوت و فليسيتي تاملينسون بامزه ترين دخترايي بودن كه رز تاحالا ديده بود...
شارلوت يا همون لوتي اون موقه پنج ساله بود و فليسيتي يا همون فيزي هم ٤ ساله بود...

رز به بيمارستان رسيد از دوچرخش پياده شد.يه زخم تازه از ديشب رو صورتش داشت...

لويي ١٤ ساله بيرون منتظر رز وايساده بود و وقتي ديد رز رسيده با خوشحالي لبخند زد و با هيجان گفت: " بدو بريم!" و دست رز رو گرفتو با خودش كشيد..
اينكارش رز رو ياد خاطره ي اشناييشون انداخت و لبخند زد...روحيه ي بچگونه ي لويي هنوز خودشو نشون ميداد... :)

همينكه رز رفت تو اتاق بيمارستان مامان و ناپدري لويي سرشونو اوردن بالا..
ناپدري لويي در حالي كه يكي از دوقلوهارو نگه داشته بود با خوشحالي گفت: " سلام رز!چطوري؟ "
رز هم با خوشحالي جواب داد:  "خوبم ممنون "
به دوقلوها نگاه كرد و گفت: چقد خوشگلن..اسمشون چيه؟
لويي درحالي كه ب خواهراش لبخند ميزد گفت:" فوبی و ديزي.."

" اخيي من عاشق اين اسمام!ديزي اسم يه گله مثل اسم من! "
و خنديد

لويي تو دلش براي خنده ي رز غش و ضعف كرد و دلش ميخواست بيشتر بشنوه..اون براي رز از ١١ سالگي احساساتي داشت و حالا ١٤ سالش بود..٣ سال مدت زياديه كه يكيو يواشكي دوست داشته باشي بدون اينكه خودش بدونه!
رز از نظر لويي عالي بود...
رز دقت كرد كه خواهراي ديگه ي لويي نيستن و پرسيد: "لوتي و فيزي كجان؟ "

مامان لويي درحالي كه ديزي رو تكون تكون ميداد گفت: "خونه همسايمونن،رز دوست داري ديزي رو بغل كني؟ "

Somewhere In Heaven | CompleteWhere stories live. Discover now