Chapter Twenty-Five (کلاب رفتن‌و انجام دادم کار های شیطانی)

984 137 11
                                    

تيفاني از اتاق پرو اومد بيرون و پرسيد: " اين بهم مياد؟ "

رز نشسته بود رو يه صندلي و داشت با گوشيش بازي ميكرد و به دنياي بيرون كاري نداشت.رز معمولا عاشق خريد بود ولي امروز حسش نبود..

تيفاني كنار رز نشست و گفت: " هي چي شده؟ "

رز زير لب گفت: " هيچي "

و هنوز سرش تو گوشيش بود

" ماري دروغ نگو..سوييشرتت همه چيو لو ميده "

و خنديد و رز به سوييشرت گشادش كه روش نوشته بود "من مشكل دارم" نگاه كرد.رز چشماشو چرخوند و چيزي نگفت..

"وقتي دوست صميميم يه چيزيش هست من ميفهمم..هرچي كه هست ميتوني به من بگي "

رز سرشو نياورد بالا و تيفاني گوشيو از دستش قاپيد

"هي! "

رز سعي كرد گوشيشو پس بگيره

" بايد بگي! "

رز آه كشيد و گفت: " اگه بگم فكر ميكني من خودخواهم "

" نه فكر نميكنم "

" خيله خب..قضيه اينه كه منو ليام ديگه باهم وقت نميگذرونيم.من كل روزو فقط ميشينم تو خونه و..و... "

رز توقف كرد..نميدونست بعدش چي بايد بگه
تيفاني به رز نگاه كرد و يهو صورتش روشن شد.گوشي رز رو روشن كرد و زنگ زد به ليام.رز سعي كرد گوشيشو ازش بگيره ولي اون محكم گرفته بودش

" سلام ليام!منو رز قراره امشب يه شب دخترونه رو باهم بگذرونيم باشه؟باشه خدافظ "

و گوشيو قطع كرد

" يه شب دخترونه؟من نميام ولي به هرحال مرسي__ "

" نه خير تو مياي و هيچ راه ديگه ايم نداري "

تيفاني اينو گفت و برگشت تو اتاق پرو
~~~~
رز گفت: " فكر نميكني يكم زيادي.... "

به خودش تو اينه نگاه كرد.شلوارك خيلي كوتاه،يه تاپ خيلي كوتاه يقه باز برق برقي(از همين اكليل طوريا! D:)،كت جين تنگ،كفشاي پاشنه بلند قرمز،كلاه مشكي پوشيده بود با كلي خط چشم و رژ قرمز..موهاشو صاف كرده بود و تا باسنش ميرسيد.به زور خودشو لابلاي اين چيزا تشخيص ميداد..

تيفاني كه خودشو تو اينه ميديد گفت: " يكم زيادي چي؟جلفه؟بازه؟نه خوبه "

اون يه تاپ يقه باز طلايي و شلوار جين پوشيده بود موهاشو از بالا دم اسبي بسته بود و كلي هم ارايش داشت
رز مردد بود

" اصلا چرا اينجوري لباس پوشيديم؟فقط ميخوايم بريم يه فيلم ببينيم "

" آره،يه فيلم..."

رز يه نگاه متعجب به تيفاني انداخت و گفت:" وايسا "

قبل از اينكه بتونه حرفشو تموم كنه تيفاني دستشو گرفت و دويد طبقه ي پايين تو هال..پسرا اونجا بودن داشتن تلوزيون ميديدن و كارت بازي ميكردن،وقتي دخترارو ديدن دهنشون باز موند

Somewhere In Heaven | CompleteWhere stories live. Discover now