Chapter Eighteen (نگاهی به گذشته)

829 136 6
                                    

(سال ٢٠١٣_٤ ماه قبل از جدايي وان دايركشن)

پسراي جوون وان دايركشن تو يه خط وايسادن و نتهاي شروع LWWY رو شنيدن..دريايي از دختراي نوجوون جيغ ميزدن..چيزي كه بند ديگه بهش عادت كرده بود و گوشاشون ديگه اذيت نميشد..

ليام قسمت اولو شروع كرد و با صداي ليام صداي جمعيت بيشتر شد..
وقتي خوندنشو تموم كرد صداي هم گروهيش،زينو شنيد كه ادامه داد..

تا الان شايعه هاي زيادي درباره ي اين بند بريتانيايي پخش شده بود ولي به لطف سايمون پسرا هنوز با موفقيت كارشونو ادامه ميدادن و موفقيت هاي بيشتري هم در انتظارشون بود.

كه البته اينا بجاي اينكه پسرا رو هيجان زده بكنه ميترسوندشون..

شهرت اين مرداي حوون رو در بر گرفته بود و كم كم داشتن كم مياوردن..ولي اوناهم مثل بيشتر سوپراستارها فقط بخاطر خوشحالي فندمشون به كارشون ادامه ميدادن ولي كم كم خودشونو گم كردن و اون موقع هنوز اينو نفهميده بودن..

ليام به دور و بر استيج نگاه انداخت و دوست ايرلندي خوشحالشو ديد كه داشت به درياي دختراي جوون روبروش نگاه ميكرد..

ليام به دوست مو فرفريش نگاه كرد كه قيافش ناراحت بود..الان ديگه ناراحت بودن براشون غيرعادي نبود ولي براي اولاي كارشون كه تازه شروع كرده بودن چرا...

هري بايد بخاطر اين خوشبختي كه تو اين سن بدست اورده بود خوشحال ميبود ولي هيچكدوم از پسرا ديگه به شهرت اشتياق نشون نميدادن.

درواقع ازش نفرت داشتن لويي تاملينسون از همه دورتر وايساده بود و تو خودش بود..چيزي كه ديگه همه بهش عادت كرده بودن..شايد اين بخاطر جداييش از دوست دخترش،النور كلدر،بود كه البته موضوع جديدي نبود.اين فقط يه احتمال بود..

ولي ليام دقت كرده بود كه لويي هميشه يه قدم عقبتر از النور حركت ميكرد و اينكه دير تلفناشو جواب ميداد يا وقتيم جواب ميداد(مخصوصا اخراي رابطشون) "سلام عشقم" گفتنش با تظاهر همراه بود...

همه ي لويي با النور نبود..هميشه جاي يه چيزي كم بود
ولي ليام فقط با نگاه كردن به لويي احساساتشو ميفهميد..

لويي تو مخفي كردن احساساتش افتضاح بود..

صورتش رنگ پريده بود و دور چشماش سياه شده بود و اگه ليام از نزديك نگاش ميكرد ميتونست تو ساحل ابي چشماش دردو ببينه..

درد.چيزي كه پسراي واندي زياد تجربش كرده بودن..مخصوصا با اين سن كمشون..

Somewhere In Heaven | CompleteWhere stories live. Discover now