***
صداي آلارم گوشيم كه بلند شد من حس ميكردم اصلا نخوابيدم.احساس كرختى مسخره اي داشتم و حس ميكردم به جاي اينكه٦ساعت خوابيده باشم ٦ساعت دوييدم .
از جام بلند شدم.مامان صبحونه روي ميز چيده بود اما من فقط دو قاشق از سريالمو با شير خوردم و بعد بلند شدم.واقعا ميل نداشتم.
-تو كه چيزى نخوردى
-نميتونم.ديرم شده مامان خدافظ
دروغ گفتم.ديرم نشده بود.هوا بازم ابرى بود و سرد.دستامو روى بازوهام گذاشتم و منتظر كايلى شدم.اون شب پيش بهم تكست داده بود كه براش وايسم.
بالاخره اون اومد و من بدون معطلى سوار شدم.-امروز چطوري؟!
كايلى با نشاط گفت و دنده رو جابجا كرد.
-خوب...و تو؟
-منم خوبم.ما فردا داريم ميريم...
-چــــى؟!ولى قرار بود تا ترم بعد بمونيد
-ميدونم.اما كارامون زودتر درست شد و پدرم ميگه نبايد لفتش بديم.معلومه كه اون ميخواد نزديك خانواده اش باشه.
-آه
عاليه...روزمو ساخت..!
وقتى به مدرسه رسيديم بارون شروع شد.من مايك رو از دور ديدم كه پيش چند تا پسر وايساده و حرف ميزدن.اون از دور متوجه من شد و به سمتم اومد.
-سلام!اينو شنيدم وقتي مايك داشت به سمتم ميومد.
-نايـــل!
من با شوق گفتم وقتي اونو ديدم پيشم ايستاده و با اون دندوناي كج و كوله اش بهم لبخند ميزنه.
-سلام كيت
مايك رسيد بهمون.
-سلام مايك
منو نايل همزمان گفتيم و بعد به هم لبخند زديم.
-چه خبره كيت؟!
مايك پرسيد و به نايل نگاه كرد.
-من مطمئنم در مورد نايل به تو گفته بودم.اون دوستمه.
-خوشبختم
نايل دستشو دراز كرد ولي مايك باهاش دست نداد و من گونه هام داغ شد از خجالت.اون مرد گُنده هنوز رفتار درست رو بلدنيست..
ما تو يه سكوت بد ايستاده بوديم-سارا!!
مايك با هيجان گفت و به پشت سر من نگاه كرد.
-باورم نميشه خودتى؟
مايك از بغل من رد شد و من برگشتم تا ببينم قضيه چيه.
اون عقب يه دختر وايساده بود و كتاباشو تو بغلش گرفته بود.اون موهاي طلايي داشت كه تا سر شونه هاش ميومد و خيلي خيلي خيلي.....از من زيباتر بود.چشماي آبي روشن داشت و هيكلش فوق العاده بود.اون يه دامن كوتاه پوشيده بود و من ....يه شلوار مسخره معمولي!چرا من دارم خودمو با اون مقايسه ميكنم؟!-باورم نميشه اينجايى دختر!
با صداى مايك متوجه شدم كه به اون دختر زل زدم.
-مايك! فكر نميكردم اينجا ببينمت!اون صداي لطيفي هم داشت و من نميدونم چرا اما حس خوبـى به اون نداشتم.
جلوى چشماي شگفت زده ى من مايك اون دختررو بغل كرد.
-اوه سارا نميدونى چقدر دلم برات تنگ شده بود.اصلا نميدونستم كجا پيدات كنم.اون دختر يه لبخند ناز زد و من چشمامو بستم.نايل مچ دستمو گرفت و من به زور لبخند زدم.
أنت تقرأ
Save you tonight(Harry Styles)
Fanfictionكيت فقط يه دختر معموليه و عاشق دوست پسرشه! داستان رو بخونين تا ببينين كه چطور زندگي كيت تغيير ميكنه و اون تا ته خط ميره اما اون در واقع اول زندگيشه.....