>:)
یک روز بود که اونا تو اتاق بودن. اتاق خالی بود. لوک سرشو به دیوار تکیه داده بود درحالی که دست اشتون رو گرفته بود. خود اشتون سرشو روی سینه ی پهن برادرش گذاشته بود. هری داشت با موهای اشتون بازی میکرد و چشماشو بسته بود پس این کار رو برای لویی راحت تر میکرد، لویی راحت تر میتونست به هری زل بزنه. مایکل هم کنار لوک نشسته بود، اشکاش بخاطر دوست پسرش روی گونه های زخمیش میریختن و این درد زخماش رو بیشتر میکرد
زین کنار لیام چنبره زده بود و تو خودش جمع شده بود، منتظر جواب لویی بود. لیام فقط دستاشو با تنبلی دور زین انداخته بود و به در خیره شده بود. کریستوفر هم کنار لیام با فاصله نشسته بود و اشتون رو میپایید
"خب لویی؟"
لیام زمزمه کرد. لویی نفسش رو بیرون داد
"نه"
"فاک یو دود"
زین غرید و سرشو تو گردن لیام فرو کرد. لویی فقط شونه هاش رو بالا انداخت. در باز شد
"خب لویی، فکراتو کردی؟ ما میتونیم با زور اون دارو رو ازتون بگیریم ولی میخوایم بهمون خوشبگذره"
هیولای جما شکل گفت. هری چشماشو باز کرد و به خواهرش نگاه کرد-اوه اون خواهرش نبود، اون فقط شکل و شمایل جما رو داشت. اشتون که ترسیده بود، دستشو از بین انگشتای لوک بیرون آورد و روی سینه ی هری گذاشت. لوک اخم کرد ولی با دیدن آروم گرفتن اشتون لبخند محوی زد
"خب؟"
"خب که چی؟"
لویی غرید. همه به سمتش برگشتن
"من نصف زندگیم رو نمیدم به یه مشت هیولا که بعدش بکشنم"
چشمای قرمز جمای هیولا گرد شدن. اون تعجب کرده بود
"ما انسان نیستیم، لویی...تو! بیا..."
اون به لوک اشاره کرد. اشتون سیخ ایستاد
"نه، اون جایی نمیاد"
اشتون اعتراض کرد
"اوه اشی کوچولو! ما نمیخوایم زیاد اذیتش کنیم، فقط میخوایم یه چیزایی رو یادش بیاریم، بیا!"
اون هیولا با لبخند ترسناکش که دندونای قرمزش رو به نمایش میذاشت، گفت. لوک از جا بلند شد. اون شونه های اشتون رو گرفت و برگردوند سمت خودش
"من برمیگردم، باشه؟"
"ولی-"
حرف اشتون با لبای لوک که روی لباش فرود اومدن قطع شد. لوک زود کنار کشید و لبخند زد، اون به سمت هیولا رفت و بهت اشتون رو ندید. اون ندید که هری لبخند زد و کریستوفر اخم کرد، لویی هم لبخند محوی زد، چون وقتی هری لبخند میزنه همه ی دنیای لویی روشن میشه! هی! صبر کن! این دیگه چه فاکی بود تو فکر کردی؟
YOU ARE READING
bermuda passengers ‣ larry.ziam.lashton.niall ✓
Adventure"نفرت درون من اونقدر قوی بود که نتونستن بُکُشنم، درعوض همه ی شیاطین اینجا تحت فرمان منن" *برای بهتر متوجه شدن داستان از مقدمه نپرید*