وقتی همه چیز رو برنامه ریزی میکنی، انتظار داری همه چیز طبق اون برنامه پیش بره
زمانی که انتظار اتفاقی رو نداری، همون اتفاق می افته
مسافرای بیچاره ی ما، قراره که داستانشون توسط من، یه راوی که از همه چیز خبر داره نقل بشه
اما...
آیا شما میدونین من چقدر خوش بینم؟
یا...
بد بین؟
نمی دونم...من فقط از دیدن حقایق و برملا شدن اونها لذت میبرم
مسافرای بیچاره ی پرواز 446 با اینکه تمام ارقام شماره ی پروازشون زوج بود، ولی باز هم تو دردسر افتادن
و فقط یه کابوس ازشون به جا موند
یه آه
یه ضجه
یه فریاد
میتونه اشتباه ترین کاری باشه که داری انجام میدی
الان تو داری صفحه رو بیشتر به صورتت نزدیک میکنی تا سر در بیاری...
ولی نمیتونی
باید قدم به قدم با من بیای...
قدم
به
قدم...
اوه
تازه یادم افتاد اون مسافرای بیچاره برنامه ریخته بودن و هیچ انتظاری نداشتن!
اوه درباره ی این حرف زدیم!
***راوی خبیث
مـ ـریـ ـلـ ـآ***
ESTÁS LEYENDO
bermuda passengers ‣ larry.ziam.lashton.niall ✓
Aventura"نفرت درون من اونقدر قوی بود که نتونستن بُکُشنم، درعوض همه ی شیاطین اینجا تحت فرمان منن" *برای بهتر متوجه شدن داستان از مقدمه نپرید*
