***بله بله درست میبینین آپدیت چون این چند تا چپتر باید پشت سر هم باشن***
"آقای دکتر، شرکاتون اومدن"
پرستار به دکتر تاملینسون گفت و دکتر سرشو تکون داد...اون به سمت اتاقش رفت و وقتی در رو باز کرد، اون سه تا رو دید...
مالیک
پین
هورن
دکتر تاملینسون لبخندی زد و با اشاره به شرکاش گفت که بشینن
"خوش اومدید آقایون"
"ممنون"
هرکدوم اونا زمزمه کردن
"خب...ما برای آزمایش داروی جدیدمون به داوطلب هایی احتیاج داریم که در جزیره ای تو اقیانوس اصلس هستن. اونا نمیتونن بیان اینجا چون تحت نظر هستن و ما باید بریم پیش اونا. فردا با اولین پرواز به راه می افتیم"
"اما شما از ما نظری نپرسیدی!"
مالیک گفت...اون متخصص شیمی درمانی بود و دکتر مطرحی تو عرصه ی خودش بود. چشم های شکلاتی- کاراملی داشت و موهاش رو از ته زده بود. برای یک دکتر تتوهای زیدی داشت ولی خب دکتر تاملینسون هم همینطور بود
"ما مجبوریم بریم، دکتر مالیک"
دکتر تاملینسون گفت و به دکتر پین نگاه کرد. اون مردی بود که زیاد حرف نمیزد و وقتی حرفی میزد، حساب شده و سنجیده بود. پس به دکتر هورن نگاه کرد
"خب...من میگم تا جایی که غذاهای اون جزیره خیلی خوشمزه ن، نباید مخالفتی بشه!"
اون گفت و از لبخندش چشمای الماس مانندش درخشید. موهای بلوند رنگ شده داشت...دکتر نایل هورن متخصص بیماری های پوستی بود و همینطور تو دانشگاه تدریس میکرد
"من موافقم...داوطلبا نباید از تحت نظر بودن بیرون بیان. این میتونه به ضرر ما تموم بشه و دارومون اثر واقعیشو نشون نده"
دکتر پین گفت و همه بهش نگاه کردن. اون یه عینک ظریف به چشمای نسکافه ایش زده بود و موهاش رو بالا داده بود...صداش بم بود و محکم حرف میزد. چشمای دکتر مالیک درخشید ولی اون فوری جای دیگه ای رو نگاه کرد. دکتر پین متخصص مغز و اعصاب بود که هم تدریس میکرد و هم تقریبا هر روز هفته رو توی کنفرانس های پزشکی سخنرانی میکرد
"اوه، پس فقط دکتر مالیک مخالفه"
دکتر تاملینسون گفت و عینکش رو در آورد...اون با پایین روپوش سفیدش عینکش رو تمیز کرد
"منم موافقم...چون میدونم نمیتونم علیه شما بجنگم!"
دکتر مالیک گفت و دستاشو به نشانه ی تسلیم شده بالا برد. دکتر تاملینسون لبخندی زد و گوشه ی چشماش خط افتاد...
این چهار دکتر، خیلی خاصن!...با سرنوشتی خاص!
***مـ ـریـ ـلـ ـآ***
ESTÁS LEYENDO
bermuda passengers ‣ larry.ziam.lashton.niall ✓
Aventura"نفرت درون من اونقدر قوی بود که نتونستن بُکُشنم، درعوض همه ی شیاطین اینجا تحت فرمان منن" *برای بهتر متوجه شدن داستان از مقدمه نپرید*