اديت نشده :|
" بعد از اين بود كه من رفتم به كافه و دقيقا اندرو هم همونجا بود."
به هري گفتم بعد از اينكه تمام جرياني كه پيش اومده بود رو درحالي كه غذا ميخورديم بهش توضيح دادم." من متاسفم! روز خيلي بدي داشتم و بعد از اينكه توروهم با اون ديدم ... فقط منو ببخش."
هري گفت و چند تار موهامو پشت گوشم فرستاد" من متاسفم كه روز بدي داشتي ... و قطعا من اونو بدترشم كردم."
"چي؟؟"
هري اروم خنديد و بشقاب هاي خالي غذامونو كمي اونورتر روي ميز گذاشت و منو به خودش نزديك كرد.
"تو بهترين اتفاقي بودي كه ميتونست براي من بيفته."لبخند زدم و به ارومي بوسيدمش.
" تو خيلي شيريني.""فقط براي تو عزيزم."
با خنده گفت و لب هاشو روي لب هاش من فشار داد."تو فردا كار داري - بهتره بري به تخت خواب تا استراحت كني."
" اوه خيلي بهتر ميشه كه يه زماني رو هم باهم توي تخت داشته باشيم."
هري با بازيگوشي گفت و من چشمهامو براش چرخوندم."خوبه, ولي من فقط ميخوام بخوابم"
همزمان دوتامون خنديديم و هري تا طبقه بالا پشت سر من اومد.ما به اتاقش -- به اتاقمون رفتيم و لباسامون رو دراورديم و زير لحاف رفتيم. هري دستهاشو دور من پيچيد و پيشانيمو خيلي آروم بوسيد. و همون موقع بود كه پروانه هارو تو شكمم احساس كردم.
فكر ميكنم به خاطر همين كاراي كوچيك و شيرينه كه تو دوست داري با كسي كه عاشقشي زندگي كني.
-
به آرومي از جام بلند شدم و حس كردم يه چيزي داره موهامو ميكشه. وقتي به بالشم نگاه كردم يه جعبه رز قرمز و يه كارت كه روش بود رو ديدم.
لبخند زدم و رزها رو نزديك بينيم بردم تا بوشون كنم . همزمان كارت رو باز كردم و دست خط زيباشو ديدم.
_ صبح بخير زيباي من. فكر كردم شايد به يك روز شاد احتياج داشته باشي . پس من خيلي زود از كار برميگردم تا باهم به يك شام رويايي بريم . طرفاي چهار خونه ام. پس خيلي دلت برام تنگ نشه. عاشقتم عزيزم.
هري . xx
YOU ARE READING
Patient N• 119 (persian translation)
Romance"دكتر استايلز توي اتاق معاينه منتظرتون هستن" Warning ⚠️ Sexual Content * پارت ١٣ به بعد اينجا آپ ميشه * پارت هاي قبلي رو در اينجا بخونيد : http://my.w.tt/UiNb/oN48j5XRBD * يا به اين آيدي بريد : @kimnem