Fifth Appointment

1K 222 43
                                    

" هی لو " هری گفت وقتی لویی نشست .

" هی هری " لویی گفت . " این دفعه اینجا چیکار می کنی ؟ "

" خواهرم اینجا یه چک آپ داره ، یعنی الان که توعه " هری توضیح داد . " تو چی ؟ "

" فقط ، یه سری چیزا " لویی گفت .

هری قبل از اینکه چیزی بگه چند لحظه فکر کرد . " چه چیزایی ؟ "

" چی ؟ " لویی پرسید .

"چه چیزایی " هری گفت . " مثله چه چیزایی ، که تو به خاطرش اومدی اینجا "

" یه سری چیزا هری "

" آره فهمیدم ولی مثل چه چیزایی "

"هیچ چی "

"خب یه چیزی هست فقط بهم بگو لویی " هریی با وجود اینکه تو یه اتاق انتظار بودن یه کم صداشو برد بالا .

" هیچ چی نیست هری " لویی داد زد .

" هری ؟ " جما صداش زد .

هری برگشت و یه نگاه به جما انداخت ، بعد یه نگاه به لویی ؛ با ناامیدی سرش پایین بود و با پوسته گوشه انگشتاش بازی میکرد .

" میتونیم بریم ؟ " جما از هری پرسید .

هری آروم از رو صندلی بلند شد و از اتاق انتظاره بیمارستان بیرون رفت .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

😊سلاااااام😊

😊😉هستین؟ خوب هستین ؟😉😊

خوش میگذره؟؟؟

اینجا ک جالب نیست ،امیدوارم اونجا خوشی باشع

😶Bikhiyal😶

🌟🌙تقدیم ب ی دختر مااااه🌙🌟

malihe_

ک انقد راحت باهات حرف میزنه و دوست میشه

انگاااااار ده سالهههه میشناسدت

💞💖💕صمیمی و روراست💕💖💞

💢مهربون بودن با بقیه تو اینجا اجباری نیس💢

✨🌟💞ملیحه حررررف نداااره💞🌟✨

😘😍انشالله کنکورتو عااااالیییی بدیییی😍😘



Waiting Room [Persian Translation. Completed]Where stories live. Discover now