" چطور به نظر میرسه دکتر ؟ " لویی از دکتر که به آزمایش هاش نگاه می کرد پرسید ." خب " دکتر یه کم مکث کرد " همونطور که از اول هم گفته بودم ، شیمی درمانی خیلی به درمان سرطان کلیه کمک نمی کنه . آزمایشات که بهبودی رو نشون نمیدن ولی خب بدتر هم نشدن ، که این خودش یه نکته است "
" شما فکر می کنید باید چیکار کنه ؟ " هری پرسید .
" بهترین گزینه جراحیه . خارج کردن کلیه معیوب احتمالا میتونه باعث بهبودیت بشه و جونت روو نجات بده "
" امکانش هست که فقط با یه کلیه زنده موند ؟ "لویی پرسید .
" البته ! احتمالش خیلی بالاست . تعداد قابل توجهی از مردم یه کلیه شون رو اهدا میکنن ، بعضی حتی مادرزادی فقط با یک کلیه متولد میشن . ولی خب همیشه باید احتمالات رو هم درنظر گرفت "
هری و لویی با هم نگاهی رد و بدل کردن . " میشه یه چند لحظه با هم صحبت کنیم ؟ " هری پرسید .
" البته ، هر چقدر بخواهید وقت در اختیارتونه " دکتر گفت و بعد از اتاق خارج شد .
" هری من اصلا درباره این مطمئن نیستم "
" منظورت چیه که دربارش مطمئن نیستی ، این میتونه زندگیتو نجات بده لویی ؟ "
" آخه ... جراحی؟ من همیشه از عمل و جراحی میترسیدم ، حتی از برداشتن لوزه ها هم وحشت داشتم "
" لو من حاضرم جفت کلیه هامو بدم بهت تا تو این کارو انجام بدی ، به خاطر من انجامش بده "
لویی با تردید و دودلی چند لحظه فکر کرد .
" باشه ، به خاطر تو انجامش میدم "
.
.
.
.
.
.
.
.انقدددددده خوشحال شدم سین کتابم یک کا رو رد کرد💪👌👏👏😍😊😄😄😄
🌟💫🌟بعدم رتبه یک داستان کوتاهههه🌟💫🌟
😻خیلیییییی ممنونننن دخترااااای خوشگلللل😻
😘😘😍😍😍😍😍😍😍😘😘
😄😄😄😄😄😄😄😄
YOU ARE READING
Waiting Room [Persian Translation. Completed]
Short Storyداستانی که در اون لویی و هری همدیگر رو تو اتاق انتظار یه بیمارستان ملاقات میکنن :) Completed Shortstory All right reserve to @mysecretjournal