Seventh Appointment

1K 218 20
                                    

" هی لو "

" هی هز "

" هز ؟ "

" آره " لویی با افتخار گفت . " فقط یهو به زبونم اومد . تو ازش خوشت نمیاد ؟ "

" نه نه ، من عاشقشم لو " هری گفت . " ممنون "

" قابلی نداشت " لویی جواب داد . هر دو تو یه سکوت آرامش بخش نشستن . " اون یه تتوعه ؟ "

هری به مچ دستش نگاه کرد . " آره ، در واقع دو تا تتو .کلمه هایی که پایین لنگره نوشته شدنو نمیتونی ببینی ؟ " هری به نوشته ها اشاره کرد . در حالیکه به جلو خم شده بود ، آستین لباسشو یه کم بالا داد و تتوش رو به لویی نشون داد .

" اهان ، الان میبینمش " لویی که حالا تشخیص شون داده بود گفت . " داره میگه من نمیتونم تغییر کنم ؟ "

" آره " هری با غرور گفت . " این در واقع درباره تمایلات جنسی منه . من گی ام ، و میخام مردم بدونن که فرقی نداره چی بشه ، فرقی نداره چه عکس العملی نشون بدن ؛ من قرار نیست به خاطر اونا تغییر بکنم "

" این واقعا قشنگه " لویی گفت . " من دوسش دارم "

" ممنونم "

" لویی تاملینسون " پرستار صدا زد .

" باید الان برم . بعدا میبینمت "

" میبینمت "
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

دو و خرده ای بامداد بخیر

با نت محدود در امر آپ اهتمام می ورزیم

با آرزوی صبحی خوش و خواب تا لنگ ظهر


با عشق و از ته ته دل

تقدیم ب یکی از بهترین دخترایی ک اینجا شناختم

ماه ، مهربون ، دوست داشتنی ، فوق العاده

مترجم محشررررره یه داستانه محشرررررر

ک فقط میشه بهش گفت خارق العاده

StylinMayne

عیدت مبارک عزیز



پینوشت : با ارزوی بازگشت ب اصل خویش

Waiting Room [Persian Translation. Completed]Where stories live. Discover now