Third Appointment

1.1K 232 30
                                    

لویی رو یه صندلی تو اتاق انتظار روبروی هری نشست .

" هی " لویی گفت ، این دفعه عصبی یا افسرده نبود ، بلکه آروم به نظر میرسید .

" سلام لویی " هری گفت . " این دفعه برای چی اینجایی ؟ "

" اوممم ، یه سری چیزا " لویی جواب داد. " تو چی ؟ "

" مچم صدمه دیده " هری گفت .

" چطوری ؟ " لویی پرسید .

" افتادم و دستامو جلوم گرفتم ، خب اینجوری مچمو داغون کردم "

" از اون دست و پا چلفتی بازیا ؟ " لویی پرسید .

"خییییلییییی ، یه عادت وحشتناکه که دارم " هری گفت .

"هری استایلز " یه پرستار صدا کرد .

" خب امیدوارم مچ ات به زودی خوب بشه "

" ممنونم ، میبینمت "
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

😊سلاااااااعاااااام😊

😗کیف حالک😚

😔انا المریض😔

😞😔انا الدارای الویروس😔😞

😥انا الگنااه داررررمممم😥

🍬🍭🍰الآجیل و الشیرینی منتظره انا🍪🍰🍭🍬

🍫🍫الکاکایو الدلواپس🍫🍫

😥😭انا طفل المعصوم😭😥

🙏🙏تیریخیدا التماس دعا🙏🙏

🎷🎺و در کمال افتخار🎺🎷

💙💜💙و از صمیم قلب💜💙💜

💕💞تقدیم ب اولین دوستم تو اینجا💞💕

Sl12555

که مهربونترین ، دل نازک ترین و بزغاله وارترین

دوسته دنیاااااااس
🐣🐐🐐🐐🐣

و همیشه اولیناااا جای مخصوص دارنننننن
💖💖💖💖

و البته ک قراره تا کنکور حواسش ب اینجاااااهااا

نباشه
⚠⚠⚠⚠

چون اگه بخواد هی شیطونیییییی کنه اونوقت ...
🚫🚫⛔⛔🚫🚫

😜فکر نکنید خیلی مظلومه هاااااع😜

😝فهمیدم ک میگم😝

مرسی عزیزه دل ک با من دوست شدی ، بهم اعتماد کردی و انقدددددددد دوسته خوبی هستی
🌺🌺🌻🌻🌸🌸💐💐🌷🌷

Waiting Room [Persian Translation. Completed]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt