Eleventh Appointment

1.1K 202 13
                                    

" بچه ها تو رو خدا انقد خجالتزده ام نکنید ! فقط بزارید در رو باز کنم و برم! کلهم اجمعین همین " لویی به خانوادش التماس میکرد چون میدید هر لحظه ممکنه هری سر برسه .

" لویی لاو نگران نباش . ما هیچ کاری نمیکنیم که تو رو شرمنده کنیم ، قول میدم " جـِی گفت و گونه های لویی رو تو دست هاش گرفت .

" مثله همین ! نکن مادر من ! " لویی از سر بیچارگی اینا رو داد زد . زنگ درب به صدا دراومد و لویی به طرفش دویید . قبل از اینکه درب رو باز کنه یه نفس عمیق کشید . هری اونجا ایستاده بود ، با یه دسته گل .

" برای تو " گفت و گل ها رو به لویی داد .

" ممنونم " لویی با لپ هایی که قرمز شده بودن گفت .برای خانوادش دست تکون داد و در رو پشت سرش بست .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

  سلاااام

😏😏خوبین؟ خانواده خوبن؟😏😏

😁خسته نباشیییییین😁

😊با عشقققققققق😊

💖💕و از ته دل💕💖

😍تقدیم ب بهترین مترجم دنیاااااااا😍

gemabufey

⛔🚫دوستااااان بدانید و اگاه باشید🚫⛔

⚠🏮ایشون ب من قوووول داده بودن⚠🏮

💫🌟✨ تو عید چهااااار پااارت اپ کننن✨🌟💫

👌👌تکرااار میکنمممم👌👌

🔔⚡چهاااار پارت🔔⚡

🔥🔥قوووول🔥🔥

😊😘😘😜عیدت مبارک عزیززززم😜😘😘😊

Waiting Room [Persian Translation. Completed]Where stories live. Discover now