Eighth Appointment

1K 215 9
                                    

لویی وارد اتاق انتظار شد ، لباسای کلفت و گرم پوشیده بود و کلاه سرش کرده بود .

" هی هز "

" هی لو "

" امروز سرده ، نه ؟ "

" آره " هری هم موافق بود . " فصل مورد علاقه تو چیه ؟ "

" زمستون "

" منم . من عاشق برفم و جوری که همه چیز اون بیرون روشنه . مخصوصا تو پاریس ، تا حالا اونجا بودی ؟ "

" چند سال پیش رفتم ، ولی تو زمستون نه "

" خب پس شاید من یه وقتی ببرمت اونجا " هری با لبخند گفت .

"شاید " لویی زیرلب گفت درحالیکه نگاهش به پایین بود .

" هری استایلز " یه پرستار صدا کرد .

" بعدا میبینمت لو "

" خدافظ هز "
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

😙سلااااااام😗

😜در اوج ناامیدی نت دار شدم😉

😋شما هم امتحان کنید😋

برید تو اپلیکیشن مای ایرانسل و گوشیتونو تکون بدین

البته اگه دارین

حال و احوال؟

امروز چیکارا کردین؟

و بخش مورد علاااقمممم

😊با احترام تقدیم ب نویسنده ی😊

💥سوپر خلاق💥

💫سوپر بااستعداد💫

🌟سوپر شگفت انگیز🌟

🙊🙈خیلی حال میده ک ب واسطه نوشته های یه نفر باهاش اشنا بشین🙈🙊

sharrytime

😍😘عیدت مبااارک عزیززززز😘😍

Waiting Room [Persian Translation. Completed]Where stories live. Discover now