خیابان بیست و ششم

4.9K 830 1.1K
                                    

************************

"رفته بودم دنبال این بیبی...!"

بن آهی کشید و سر تکون داد.
"فکر کردم قراره باهم بریم؟"
هری لبا شو جمع کرد.
"آره ولی دیدم دلم میخواد امشب تو ساحل باشیم...رفتم اینو خریدم"
به بطری نگاهی انداخت و با چهره ای که سعی میکرد خجالت زده نشونش بده ادامه داد:
"یکم هم ازش خوردم..."

بن خندید و موبایل و تو جیب شلوارش چپوند.
"خیله خب بزن بریم!"
هری مثل بچه ها نیشش تا بناگوش باز شد و جلوتر از بن از کابین خارج شد.بن طبق شناختی که از هری تو این سالها پیدا کرده بود،یه جایی تو دلش حس میکرد امشب از اون شب هاست که هری دلش میخواد بیخیال تمام جهان بشه و مست کنه!

...

"اوکی...کاغذ چی میگه؟"
ادلی سعی کرد به تیکه کاغذی که تو دست لویی بود سرک بکشه.لویی با خوندن نوشته با صدای بلند خندید.
"اوه خدای من!"

"چیه؟"

"نوشته باید یکی از حاضرین جمع رو ببوسی!"
کن دستاشو مشت کرد.
"یس...بلاخره..."
ادلی چشماشو چرخوند و لویی بیشتر خندید.

اونا چهار نفری تصمیم گرفته بودن آخرین شب شون رو در کالیفرنیا تا صبح (یا حداقل تا جایی که میتونن) بیدار بمونن و خوش بگذرونن.به همین دلیل بود که حالا تو یه آلاچیق نیمه روشن نزدیک ساحل نشسته بودن و جرئت و حقیقت بازی میکردن.اون هم به سبک احمقانه ای که کِن پیشنهاد داده بود.به این صورت که هر کسی از قبل روی کاغذ چندتا سوال و چندتا دستور مینویسه.بعد جرئت ها و سوال ها رو تو پیاله ی جداگانه میریزن و هرکس میتونه جرئت یا حقیقت رو انتخاب کنه و یه کاغذ تصادفی برداره...اما هرچی که توی کاغذ بود باید انجام بده حتی اگه نوشته ی خودش باشه!خب...به لطف وجود کن توی بازی،این تا حد زیادی درتی شده بود!

لویی به ادلی نگاه کرد که نمیدونست باید چیکار کنه.کن داشت با نیشخند شیطانی نگاهش میکرد.
"کام آن بیبی...خودت هم میدونی میخوای سمت کی بری"
ادلی انگشت تهدید شو بالا برد.
"یعنی حتی اگه نسل بشر رو به انقراض باشه و  من  و تو تنها موجودات کره ی زمین باشیم نمیبوسمت کن!"

کیارا و لویی با صدای بلند خندیدن.کن حالتی به چهره ش داد که مثلا ناراحت شده.
"آوچ..درد داشت!"
ادلی هوفی کشید و به لویی نگاه کرد.لویی لب شو گاز گرفت.اگه ادلی انتخابش میکرد لویی اصلا ناراحت نمیشد که هیچ حتی مایل بود ادلی اینکارو بکنه...چون این منطقی تر بود.اما ادلی بعد از مکث طولانی خلاف انتظار جمع،سمت کیارا خم شد و قبل از اینکه حتی دختر متوجه بشه لباشو محکم بوسید.

کن با هیجان شروع کرد به شلوغ بازی درآوردن و فورا خواست موبایل شو دربیاره و عکس بگیره.لویی هم با شوک و همزمان خنده،به اون دوتا نگاه کرد.قبل از اینکه کن بتونه عکسی بگیره ادلی از کیارا جدا شد و کن ناکام موند.کیارا با دست دهن شونو پوشوند و بی صدا خندید.ادلی هم با خجالت به بقیه نگاه کرد و سعی کرد جلوی خنده شو بگیره.
"خدا رو شکر مدرکی ازش نموند!"

Wanna be yours [l.s]Where stories live. Discover now