********************
لویی بند حوله ی تن پوش رو که متعلق به هری بود، دور کمر باریکش محکم تر کرد.حوله عملا تا پایین پاش میرسید و مجبور شد آستیناشو به بالا تا بزنه.لبخندی زد و سمت اتاق هری راه افتاد.لامپ اتاق روشن بود و از جایی که در باز بود لویی میتونست روشنایی شو ببینه.
رفت و دم در ایستاد،بی سر و صدا سرکی به داخل کشید.هری پشت میز توالت نشسته بود،لپ تاپ جلوش باز بود و هری با اخمای درهم که نشون میداد حسابی متمرکز شده،به صفحه خیره بود.لبخند لویی پررنگ تر شد و مدتی ساکت اونجا ایستاد و هری رو تماشا کرد.تا اینکه هری لب پایینش آویزون شد و مستاصل خودکار شو تو موهاش فرو برد و سرشو خاروند.لویی ناخودآگاه خندید.این باعث شد هری برگرده و متوجه لویی بشه.
"تو هنوز نخوابیدی؟""نه...حموم بودم"
لویی حالا کاملا وارد اتاق شده بود.هری با دیدن حوله ی خودش تو تن لویی خندید.
"اینو از کجا پیدا کردی؟"
لویی شونه بالا انداخت و خجالتی لب شو گاز گرفت.رفت بالا سر هری و کمی شونه هاشو ماساژ داد.
"خودت چرا نخوابیدی؟""یکمی کار داشتم"
هری اینو گفت و دوباره حواس شو داد به صفحه.لویی که چیزی از اون نوشته های ریز و درهم برهم و عکسای لا به لاش سر در نمیاورد فقط به هری نگاه میکرد و همونطور شونه هاشو می مالید.هری چند دقیقه ای به کارش ادامه داد و لویی دید هری قصد نداره بهش توجه کنه از پشت سر هری حرکت کرد،اومد جلو و خودشو رو پای هری نشوند.هری لبخندی زد و با یه دست کمر لویی رو نگه داشت.بعد از اینکه دوباره حواسشو به کارش داد،لویی آهی کشید و دستاشو دور گردن هری حلقه کرد.گاهی رد نگاه هری رو سمت لپ تاپ دنبال میکرد و گاهی آروم گردن شو میبوسید.
هری بلاخره تصمیم گرفت دست از کار بکشه، کارای لویی باعث شده بود لبخند بزرگی رو لباش ظاهر شه.کامپیوتر و بست و رو کرد به لویی.گونه شو بوسید و اینبار لویی کمی عقب رفت و تو چشمای هری نگاه کرد.
هری نمیتونست حدس بزنه تو سر لویی چیه؟چشماش حالتی داشتن که هری نمیتونست بخونه...لویی کمی موهای پشت گوش هری رو نوازش کرد و هری بازوهای لویی رو...
"میخوام ببوسمت!"
لویی گفت.هری لبخند زد.
"پس ادامه بده"لویی رفت و لب های هری تو یه بوسه ی شیرین گرفت.هری با رضایت چشماشو بست و با آرامش لویی رو تو بغلش نگه داشت.لویی با اشتیاق عجیبی میبوسید خلاف دفعات قبلی سعی داشت هری رو کنترل کنه.جوری که لباشو تو دهنش مک میزد و زبون شو بین لبای هری فشار میداد.این هری رو کنجکاو کرد و برای فهمیدن ادامه ی ماجرا،لباشو از هم باز کرد.لویی زبون شو تو دهن هری چرخوند و از مزه ش بیشتر چشید.اون حتی مسواک زده بود و این از طعم خنک نعنا مشخص بود.
لویی خودشو به هری فشار داد و حلقه ی دستاشو تنگ تر کرد.هری هم با همون هیجان لویی رو میبوسید و این باعث شده بود لویی تو دلش کلی پروانه حس کنه.میون بوسه 'اوم' عمیقی گفت، بدنش رو پاهای هری یک ثانیه سفت میشد و ثانیه ای بعد ریلکس.
بعد از یکی دو دقیقه بوسیدن بی وقفه،لویی بلاخره عقب کشید در حالی که نفس هاش سنگین شده بود.
YOU ARE READING
Wanna be yours [l.s]
Fanfictionلویی یه پسر به شدت خجالتی و تنهاست،پسری که همه به خاطر ظاهرش و درسخون بودنش مسخره ش میکنن. تنها چیزی که اونو به مدرسه میکشونه نشستن سر کلاس ادبیاته چون این چیزیه که لویی عاشقشه... لویی دوستی نداره اما هر روز بعد از مدرسه به خونه ی "برثا" همسایه ی رو...