39- دوست یا دشمن؟

543 82 98
                                    

با صدای باز شدن یهویی در، از جا پریدم.

جین نگاهی به ماتیلدا انداخت و بعد یه دفعه ماتیلدا دستمو گرفت و مجبورم کرد بلند شم.

-باید برگردی به خوابگاهت.."

اینو که گفت، من وحشت زده رو بهش گفتم: نه.. یعنی باشه ولی فقط یه دقیقه بهم وقت بده.."

و دوباره سرمو خم کردم سمت وی تا ازش بپرسم چی راجبه هری میدونه و اونو کجا دیده و هزار سوال دیگه..
ولی ماتیلدا که انگار کمی عصبی شده بود و به نظر میرسید از یه چیزی نگران و مضطربه، منو با خودش کشید و از اتاق خارج کرد.

وقتی داشتیم از پله ها پایین میرفتیم، همزمان چند نفر با لباس های عجیب به سمت طبقه ی بالا و اتاق جدید وی، از کنار ما رد شدن.
منم با دیدن اونا دیگه مقاومتی برای برگشتن پیش وی نشون ندادم و سر به زیر، دنبال ماتیلدا راه افتادم.

یه جورایی میشه گفت که نسبت به این آدمای عجیب و غریب فوبیا پیدا کردم.

ماتیلدا تا دم سالن خوابگاه باهام اومد و زیر لب گفت: اگه یه وقت احساس کردی حالت خوب نیس، سعی کن تحمل کنی.. امشب نباید به هیچ وجه.. حتی یواشکی از خوابگاه بیرون بیای.. متوجه شدی؟"

سرمو تکون دادم و اونم در سالن رو پشت سرش بست.

با وجود سرگیجه و حالت تهوعی که داشتم، خودمو به تختم رسوندم.

اصلا نمی تونستم چشم روی هم بذارم.
همش ذهنم با سوالای بی پاسخ درگیر بود و همین فکر و خیال ها باعث شده بود دچار تپش قلب شدید بشم.

هنوز 3-4 ساعت به تایم بیدار باش خدمتکارها مونده بود که یهو دیدم ماتیلدا بی سر و صدا در سالن خوابگاه رو باز کرد و اومد تو!

به سمتم اومد و وقتی دید بیدارم، با همون لحن خشکی که همیشه با خدمتکارها صحبت میکنه،گفت: بلند شو دنبالم بیا.."

با اون وضع افتضاحی که داشتم، به زور بلند شدم و دنبالش رفتم.

وقتی دیدم داره از پله ها بالا میره، خوشحالی وصف نشدنی ای درونم شکل گرفت.

حتما وی میخواد به سوالام جواب بده..
اوه خدایا.. اون حتما میخواد راجبه جزئیات چیزی که بهم گفت، باهام صحبت کنه..

اون هری رو دیده.. این یعنی.. این یعنی حتما اون زنده اس.. آره..
و وی منو میبره پیشش..
اون گفته من مثل خواهرشم و مطمئنم کمکم میکنه. مطمئنم..

اما وقتی به بالای پله ها رسیدیم و ماتیلدا مسیر رو کج کرد و به سمت اتاق های فرعی رفت، تموم تصوراتم از بین رفت و ته دلم خالی شد.

جلوی یکی از اون اتاق ها ایستاد و در زد.

پسری در رو باز کرد که زیر نور ضعیف اون راهرو، حدس زدم که باید همون نوازنده ی پیانو باشه.

No Control (Harry Styles FF)Where stories live. Discover now