22- قرارداد خونین

732 112 129
                                    

{عشق..
گنجینه ی با ارزشی که همه ی دنیا در اشکال مختلف بهش دسترسی دارن.

عشق واقعی، آدمو بنده میکنه..
به خاطرش هرکاری میکنی.

و این آدمه که اون گنجینه رو تبدیل به کابوس زندگیش میکنه و یا با این گنجینه، اوج میگیره، به کمال میرسه و تجلی پیدا میکنه.

و من اینجام.. میون دوراهی ذهنم.. و باید انتخاب کنم.

حاضری به خاطر عشق، به جهنم بپیوندی هری؟

عشق، ارزش نابود کردن زندگیت رو داره؟

تو..
باید..
تصمیم بگیری..
انتخاب کن.}

چشم های متعجب مدی، با کنجکاوی به چشم های من دوخته شد.

یه مرد ماسکدار که شنلش با بقیه فرق داشت، با خشم و گام های بلند، به سمتم اومد و موهامو از پشت گرفت که باعث شد سرم به عقب کشیده شه.

با عصبانیت تو صورتم فریاد زد: تو چطور تونستی اینجا رو پیدا کنی؟؟"

و بعد با یه اشاره ی دست، علامت داد تا همه ی درها و راه های خروج رو ببندن.

-هیچکس از اینجا بیرون نمیره.."

با همون لحن سرد و تاریکش گفت و سکوت من، اونو وادار کرد بیشتر سوال بپرسه: چطوری اومدی اینجا؟ دیگه کیا همراهتن؟.. حرف بزن"

من فقط با نفرت بهش خیره شدم و هیچ جوابی ندادم.

-حرف نمیزنی، نه؟.. باشه"

و منو ول کرد و رفت سمت مدیسن.

مدی درحالی که هنوز میلرزید، خودشو عقب کشید و از ترس داشت به گریه میوفتاد.

-دست کثیفتو بهش نزن.."

داد زدم و اون لعنتی بدون توجه به حرفم، پشت یقه ی لباس مدی رو گرفت و اونو رو زمین کشید و وقتی به جلوی من رسید، ولش کرد.

مدی، موهاشو که تو صورتش ریخته بود رو کنار زد و وقتی چشمش به دستای خونیش افتاد، اشکاش بی صدا و بی وقفه رو گونه هاش سرازیر شد.

اون مرد، یهو مدی رو از پشت گرفت و دستشو که با دستکش سیاه پوشونده بود رو، روی دهن مدی گذاشت.

مدی با وحشت تو دستای اون تکون میخورد و با نگاهش التماس میکرد کمکش کنم.

به سمتش خیز برداشتم ولی بازوهام محکم تو حصار دو مرد قوی هیکل پشت سرم بود و اجازه نمیدادن ذره ای حرکت کنم.

-ولش کن.."

محکم و با عصبانیت بهش دستور دادم و اون مرد، صورتشو از پشت جلو آورد و به گونه ی مدی نزدیک کرد و گفت: نه تا وقتی که نگی چطوری تونستی وارد اینجا بشی.."

و بعد انگشت دست آزادشو رو زخم کتف مدی، فشار داد و اون از درد جیغی کشید و اشکاش با شدت بیشتری روی گونه هاش سر خورد.

No Control (Harry Styles FF)Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum