12- آشپزخانه

829 124 69
                                    

خوبه که امروز تعطیله وگرنه نمیدونم با این سردردم و کابوس وحشتناک دیشبم، چطوری قرار بود تو کلاس ها حاضر بشم.

بی حوصله رو مبل نشستم و به تلویزیون خیره شدم اما حتی نمیفهمم چی داره نشون میده چون حواسم فقط به اتفاقات دیشبه.

هری و پسرا هم خیلی عجیب شدن.

هری همش تو فکره و دائم با به حالت عجیبی بهم نگاه میکنه. انگار هر لحظه ممکنه یه بمبی منفجر بشه و اون آماده اس که ازم در برابرش محافظت کنه!

لیام هم دستشو گذاشته رو پیشونیش و با یه اخم غلیظی داره با گوشیش کار میکنه.

زین بعد صبحانه، فقط خیره شده به ساعت و داره دقیقه ها رو میشمره.

و نایل، همش با ترس و لرز به در و پنجره نگاه میکنه که مبادا حتی هوا وارد خونه بشه!

اینا چشون شده؟

حتی وضعشون از منم بدتره.

مطمئنم دیشب یه چیزایی دیدن و یا فهمیدن.

چیو ازم مخفی میکنن؟

ممکنه مربوط به لویی باشه؟

-بچه ها.. دیشب تو کلاب تونستین نشونی از لویی پیدا کنین؟"

یهو با نگرانی زیرچشمی به هم نگاه کردن ولی هیچ کدومشون جواب سوالمو ندادن.

میشد ترس و دستپاچگی رو تو صورت و حرکاتشون دید.

-خب؟"

و باز هم سم سکوت رو بهم تزریق کردن و من از انتظار کشیدن متنفرم.

-یه چیزی بگین.."

-هنوز نمیدونیم" زین حرفمو قطع کرد و این کلمات رو به زبون آورد و با چشمای نگرانش بهم خیره شد.

-یعنی چی هنوز نمیدونین.. دیشب شماها کجای کلاب بودین؟ چی شد؟"

-بهتره چیزی نپرسی مدیسن.. اصلا باید فراموش کنیم دیشب کجا بودیم و چی دیدیم.. هممون" نایل درحالیکه انگار داشت از ترس سکته میکرد، اینو گفت.

هری نگاه تندی به نایل کرد و با کلافگی گفت: خفه شو نایل.. اون باید بدونه"

-چیو؟ چی شده؟ شماها چی دیدین؟"

هری اومد کنارم نشست و نفس عمیقی کشید. دستمو گرفت و انگار داشت افکارشو مرتب میکرد. بعد تو چشمام نگاه کرد و گفت: مطمئنی الان آماده ای بشنوی؟"

-آره"

-زود جواب نده.. یکم روش فکر کن چون چیزایی که ما دیدیم، اصلا خوشایند نیستن. تو یه کلمه میشه گفت افتضاحن. خیلی افتضاح"

یکم لرزید و ادامه داد: میخوام مطمئن باشی که از هر لحاظ آماده ی شنیدنش هستی"

-میدونم بعد اتفاق دیشب، نگرانمی و میخوای بهم وقت بدی تا بتونم اتفاقات دیشب رو تو ذهنم هضم کنم.. ولی فکر نکنم ما تو موقعیتی باشیم که بتونیم وقت تلف کنیم فقط برای اینکه  از لحاظ ذهنی و روحی آماده ی چیزی بشیم. چون اونا برای بهتر شدن حال ما صبر نمیکنن. پس بهتره فقط بهم زودتر بگی دیشب چی دیدین و چه اتفاقی افتاد. با تمام جزئیاتش."

No Control (Harry Styles FF)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora