"انسان برترین موجودات و ژرمن برترین نژاد هاست.
پس چرا ما؛انسان های سپید پوست آلمانی مانند حیوانات به همسایه ی خود هجوم میبریم تا ریشه اش را بخشکانیم و نامش را تسخیر کرده،سرزمین را تحت سلطه ی خود درآوریم؟
چرا اینگونه بیرحمانه قلب های تپنده را هدف میگیریم؛میکشیم و کشته میدهیم؟ما چگونه به این حجم عجیب از بیتمدنی رسیدیم؟
کِی توانستیم بر احساسات پاکِ انسانی خود غلبه کرده؛مانند روباه به سوی گله ی گوسفندان یورش ببریم؟
ما فراموشمان شد که ز کدامین راه آمده،به سوی کدامین هدف قدم بر میداریم..."سخنرانی عجیب و مخرب هرولد با ورود آدولف هیتلر پایان یافت.مرد مسن تر به هرولد فهماند که زین پس تنها شنونده ی این مجلس باشد.
پشت تریبون ایستاد و برای شمارِ بیشمارِ سربازانش سخن گفت."جنگ برای دست یابی به حقوق بشری امری بدیهی و حاصل جنگ؛مزد تلاشیست که ما برای دستیابی به اهداف خود به آن دست زده ایم.
جمع کثیری از شما امروز در بین ما نیستند و ما یادشان را گرامی نگاه میداریم.
اما به جز این چه کاری از ما برای آرامش روحشان ساخته است؟اینکه ما اجازه ی زدن دستبرد به کشورمان را به هیچ مخلوقی در این کره ی خاکی ندهیم و بهای خون از دست رفته شان را از دشمنان بگیریم بالا ترین مرحم بر روح زخم خورده ی آنهاست.
دیر یا زود شاهد حمله ی لشکریان بریتانیا و فرانسه خواهیم بود اما به یاد داشته باشید که حتی اگرتمام کشور های دنیا لهستان را تحت پوشش خود بگیرند این کشور عقب مانده باز هم به هیچ کجا نمیرسد.
لهستان هرگز در شکلی نو از معاهده ی ورسای ظهور نخواهد کرد،این نه تنها خواسته ی آلمان است بلکه توسط شوروی نیز تضمین شده است.ما با حمایت شوروی و با تکیه بر عقاید و توانایی های خود آنها را از پا درآورده،آلمان نازی را به اوج خود میرسانیم.
فرامونش نکنید هر اتفاقی که بیفتد ما برنده ی این بازی هستیم.فقط صبر کنید و حاصل کوشش هایمان را نظاره گر باشید."برای سرباز هایی که نامش را فریاد میزدند و درود میفرستادند دستی تکان داد و از بلندی پایین آمد.
با اشاره ی سر،هرولد را به دنبال خود فراخواند.
داخل ماشین نشستند و هیتلر با خشم به هرولد خیره شد."تنها آرزوم قبل از مرگ آدم شدن توئه هرولد.کی میخوای از این مزخرفات همیشگیت دست برداری و مثل یک فرمانده رفتار کنی؟
بعضی وقتها حس میکنم که در مورد بی لیاقتی تو با هرمان هم عقیده ام!
هیتلرِ جوان؛ تنها تا حمله ی بعدی برای اصلاح خودت و کشتن روحیه ی حساست فرصت داری.و اگر موفق نشی؛خودم دست به کار میشم،جلوی چشمهات خون ده ها نفر رو میریزم و در آن صورت تو دیگه هیچ راهی برای برگشت نداری.
حرفهای مسخره ی تو تنها تضعیف روحیه ی سرباز ها رو به همراه داره و این تضعیف روحیه ی علنی یعنی سقوط آلمان نازی.بفهم هرولد..فقط به اندازه ی یک موش بفهم که چه کاری درسته و چه کاری غلط!.."
YOU ARE READING
WAR OF HEARTS [L.S]
Fanfictionنگذار که فکر غرق شدن مرا در خود فرو ببرد نگذار که این گونه قصه ی تلخ مان به پایان برسد رهایم مکن ای عشق رهایم مکن.. 《WWII》