Mood 🎶🎧: Beautiful Time
By NCT Dream
جنو شب رو خونه ی رونجوین موند و به خانواده اش گفته بود که تمام مدت همونجا بوده و تنها کسی که خبر داشت واقعا چه اتفاقی افتاده، رونجوین بود. تمام شب رو بیدار موندن و جنو همه چیز رو براش تعریف کرد. جنو واقعا هنوزم نمیتونست باور کنه و همه چیز خیلی سریع براش اتفاق افتاده بود!
جهمین حتی بهش اجازه نمیداد یه تصویر کلی ثابت رو تو ذهنش نگه داره. دائم سوپرایزش میکرد و به جنو ثابت میکرد شناختن تنها پرنسس پاستیلی مدرسه، اونقدرام کار آسونی نیست!
رونجوین البته برای جنو بیشتر ذوق داشت. روی رخت خوابایی که کف اتاق پهن کرده بودن، غَلْت خورد و به شکم جنو سیخونک میزد. ریز ریز میخندید و براش مهم نبود که جنو زیر نگاه خیره اش خجالت میکشید. دائم ازش سوال میپرسید و جزئیات بیشتری میخواست. جنو هربار برای تعریف کردنش هزاربار رنگ عوض میکرد و لپاش داغ میشد. لبخند شیطون همیشگی رونجوین چشماشو کمی ریز کرد.
" میدونی ترکیب اسمتون چی میشه؟ "
" هاع؟! "
" اسم کاپلتون! "
جنو یخ کرد و روشو ناشیانه برگردوند.
" بیخیال رونی!... کاپل کجا بود!... هنوز که چیزی نشده! "
رونجوین با قیافه پوکر بهش خیره شد و باگذاشتن دستش رو چونه ی جنو، مجبورش کرد بهش نگاه کنه.
" منو نگاه کن!... تو مرغی؟! "
" وات؟! "
" مثه مرغ میمونی جنو!... هم خنگی هم ترسو! "
" رونجوین؟!... خیلی ممنون واقعا! "
" ببخشیدا !... ملت بعد از چند ماه قرار گذاشتن، وقتی اولین بار همو میبوسن، رابطه اشون دیگه رسمی میشه!... حالا تو به من میگی هیچی نشده! "
" ما همو نبوسیدیم!... اون بوسید!... بعدشم مشکل همینجاس!... ما اصلا همو نمیشناسیم!... واقعا از حسش مطمئن نیستم! "
رونجوین اخم کرد و طبق عادت یه لگد تو شکمش زد.
" بَسِتِه دیگه!... وقتی این جوری حرف میزنی، حس میکنم دهنت بوی گند میده! "
" وات د فااااعک!... رونی؟! "
" بخدا جدی میگم!... حالمو بهم میزنی!... انتظار داشتی رسما بیاد بگه منو بکن؟! "
YOU ARE READING
I Run To You [nomin | markhyuk] [NCT]
Fanfictionگاهی اوقات دوردست ترین آرزوها دقیقا مقابل چشمتونه... گاهی عمیق ترین خوشحالی ها، ساده ترین اتفاقات زندگیتونه... گاهی دردناک ترین تجربه ها دری رو به سمت زندگی جدیدی باز میکنه... و گاهی تمام چیزی که برای خوشبختی نیاز دارین، وجود عزیزانتونه... داستان رو...