* برای دیدن تکست مسیج های این پارت باید آنلاین باشید*
نوتیفیکیشن گوشی جنو به صدا درومد. با وجود اینکه حوصله ی حرف زدن با هیچکسو نداشت، لپ تاپشو از روی پاش کنار گذاشت. خم شد و با برداشتن گوشیش از روی پا تختی، چت شخصی اش با رونجوین رو باز کرد
جنو دوباره گوشیشو روی پا تختی برگردوند و به ادامه ی کارش با ادیت عکسا برگشت. از وقتی با جانی ملاقات کرده بود، دیدش کلا نسبت به عکاسی تغییر کرده بود و جدیتش بیشتر شده بود. تلاش میکرد کمتر به جهمین فکر کنه و سر خودشو با کار یا درس گرم میکرد. از اینکه عکاس خفنی مثل جانی ازش تعریف کرده بود، خیلی ذوق زده بود و دلش میخواست بیشتر اونو تحت تاثیر بذاره.
بعد از حدود بیست دقیقه، زنگ در به صدا درومد. جنو از قبل میدونست کی پشت دره. اروم ادیت هاشو سیو کرد و لپتاپش رو خاموش کرد. میدونست جینا -خواهرش- خونه اس و تا اون در رو بروی رونجوین باز میکرد، جنو وقت داشت تختشو مرتب کنه.
STAI LEGGENDO
I Run To You [nomin | markhyuk] [NCT]
Fanfictionگاهی اوقات دوردست ترین آرزوها دقیقا مقابل چشمتونه... گاهی عمیق ترین خوشحالی ها، ساده ترین اتفاقات زندگیتونه... گاهی دردناک ترین تجربه ها دری رو به سمت زندگی جدیدی باز میکنه... و گاهی تمام چیزی که برای خوشبختی نیاز دارین، وجود عزیزانتونه... داستان رو...