[11] First Date

598 108 86
                                    

خب تو این قسمت و قسمت آینده قراره که اولین قرار نومین و مارکچان رو داشته باشیم.

دوتا قراری که زمین تا آسمون با هم فرق دارن ولی تفاوتشون کیوتع.
امیدوارم لذت ببرید و کامنت یادتون نره💞
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[مارکچان]

دونگهیوک با عجله خودشو به خونه رسوند. شروع کرد به تغییر دادن دکور خونه و روی شومینه رو پر از شمع های معطری به رنگ هلویی روشن کرد. عکسای رو دیوار رو عمدا با عکسای بچگیش عوض کرد و هرجای خونه رو که تونست با ظرفای گل رز پر کرد. رزهای اتشینی که رگه هایی از زرد و نارنجی داشتن و مارک عاشقشون بود.

چنتا فیلم رومانتیک مختلف انتخاب کرد و دی‌وی‌دی هارو روی میز عسلی جلوی کاناپه گذاشت. مشغول آماده کردن خوراکی های مختلف شد و نمیتونست جلوی لبخند های ریزی که هرازگاهی گوشه لبش مینشست رو بگیره. یه مقدار از خوراکی هارو روی میز گذاشت و یه قسمت دیگه اش رو توی آشپزخونه برای بعدا نگه داشت.

مشغول اماده کردن نوشیدنی بلوبری و هندونه ی مورد علاقه مارک شد و دائم میچشیدشون تا از طعمش مطمئن بشه. به کیک خامه ای کوچیک تو یخچال سر زد و نوشیدنی هارو کنارش گذاشت و مشغول نوشتن یادداشتی شد که میخواست رو کیک بذاره.

موقع انتخاب لباس، از قبل به همه چیز فکر کرده بود. تیشرت مشکی ای رو تنش کرد که عکس مایکل جکسون روش چاپ شده بود و شوییشرت چهارخونه سفید-قرمز مارک رو که شب مهمونی تو خونه اشون جا مونده بود، روش پوشید. عطر مورد علاقه اشو همه جای اون سوییشرت پاشید، چون میدونست که قراره اون لباس رو به مارک پس بده. یه جین مشکی تنگ انتخاب کرد که زیبایی و خیره کنندگی پاهای خوش تراشش رو چند برابر میکرد و تیشرت رو زیر شلوارش زد تا کمر باریک و خوش فرمش رو بیرون بندازه.

شروع کرد به گرفتن چنتا سلفی و نگه داشت تا عاخر شب پستشون کنه و خودشو سرگرم کرد تا درنهایت مارک به خونشون برسه. دل تو دلش نبود و مدام خونه رو دور میزد. با خودش قرار گذاشته بود تا کرم های درونش رو حداقل برای اولین قرار خاموش نگه داره و مارک رو خیلی اذیت نکنه. اما به هر حال فایده ای نداشت! دونگهیوک دونگهیوکه! ‌

[نومین]

جنو به لطف خواهرش یه ربع زودتر به جلوی وردی شهربازی رسید و میتونست منتظر جه‌مین بمونه. به سمت دکه ی پشمک فروشی رفت و وقتی چشمش به پشمک های توت فرنگی افتاد، بی اختیار خنده اش گرفت. دوربین رو از گردنش آویزون کرد و دوتا پشمک بزرگ صورتی خرید.

ده دیقه بعد از دور جه‌مین رو دید که از ماشینشون پیاده میشد. قلب جنو شروع کرد به کوبیدن سینه اش و با دیدن اون کله پشمکی تو یقه اسکی سفید و کاپشن آجری رنگ، نفسش برید. مطمئن بود با رنگ مو و لباس جدید، جه‌مین به این راحتی نمیتونه از بین جمعیت پیداش کنه، پس خودش رو پشت پشمک های تو دستش قایم کرد و اروم از پشت بهش نزدیک شد.

I Run To You [nomin | markhyuk] [NCT] Where stories live. Discover now