۶۷

153 22 0
                                    

#part67
بعد از نیم ساعت‌ رقصیدن وفیض بردن ما به پیشنهاد ثور قرار شد بریم توی سالن و بچه ها  بسکتبال بازی کنن.داشتیم میرفتیم سمت سالن که بروس با یک پوشه سبز توی دستش اومد سمتمون.ظاهرا نیش من باز شده بود چون استیفن بهم تیکه انداخت《نیمه گمشدتو دیدی اینشکلی شدی دیگه》چشمامو ریز کردم《کاش یک فیلم از نگاهات میگرفتم به یک بنده خدایی دکتر...》و با سرم به لوکی که جلو تر از ما راه میرفت  اشاره کردم.رف تو خودش استیفن اصن.بروس با روی خوش اومد کنارم《پات چطوره؟》《تو پرسیدی خوبه،ینی داره بهتر از اولش میشه...خوب میشه دیگه》ریدم.بروس با تعجب وخنده نگام کرد《خداروشکر.》وارد سالن شدیم.
اوه این نکبتا که اینجان.پیتر و تی چالا و فالکون و وید خنگول بودن.داشتن  دو به دو باهم بازی میکردن.
با دیدن ما از بازی کردن دست کشیدن.رو کردم به ثور《بهتره بیخیال شیم و برگردیم》پیتر بلد گفت《به به ببین کی اینجاست.ازین طرفا کاپیتان...》اخمای ثور رفت توی هم《بهتره ازینجا برین.ما میخوایم بازی کنیم.》فاکون یک قدم جلو اومد و دست به سینه گفت《ما دیروز وقت گرفتیم واسه بازی،بهتره بزنین به چاک...》پیتر لبخند زنان با دست قدمی به عقب هدایتش کرد《من یک فکر بهتر دارم!میتونیم برای نشون دادن حسن نیتمون و معذرت خواهی از دوستتون ...》اشاره کرد به من《باهم یک گیمی داشته باشیم،راجب پات شنیدم استارک.متاسفم.خبر نداشتم وگرنه اونجوری رفتار نمیکردم》چیشد الان؟این حجم از فرهیخته شدن واسه این ادم باور پذیر نبود.استیو مقدس با خوشحالی گفت《به نظرم ایده ی خیلی خوبیه،من که موافقم》لوکی با حرص محکم زد به پیشونیش.منم اصلا حس خوبی نداشتم به صلح.تصمیم با ثور بود ولی.ثور برگشت سمت ما《خب؟》استیفن فقط شونه ای بالا انداخت.رو کرد به من《به من نگاه نکن.من هنوزم دوس دارم‌خونشو بریزم.تصمیم با خودتون من که پا ندارم بازی کنم!》

 sciencebrosWhere stories live. Discover now