191

112 11 0
                                    

(مت)
با کاستومی که پگی بهم داده بود پشت میز بار نشسته بودم که صدایه واندا بین شلوغی توجهمو جلب کرد 《نوشیدنی مخصوص هالوینه میخورین؟》 برگشتم سمته بچه ها، دستمو بردم بالا 《هی منم میخوام》 《عاوووو اقای پاستوریزه رو نکرده بودی》خندیدم《کجاشو دیدی》 بعد لیوان ویسکی رو میزو برداشتمو سر کشیدم که همه باهم گفتن《اووووووووو》واندا کم کم نوشیدنی هارو بینمو تقسیم کرد و وقتی رسید به پگی، پگی دوتاشو برداشتو دره گوش واندا گفت《خودم بهش میدم》 و بعدش حس کردم که پگی از سره جاش تکون خوردو اومد رو به روم ایستادو دستشو اروم کشید رو بازوم 《بیا متی اینم برایه تو》و بعد دستشو ارومو نوازش گرانه رو قفسه سینم کشید، ابرو هامو دادم بالا و به رو به روم که سیاهی مطلق بود نگاه کردمو اب دهنمو قورت دادم، اروم دستشو سمت گردنم حرکت داد ، تپش قلبش و گرمایه تنش داشت اذیت کننده میشد، لباشو نزدیکم کرد، داشتم از گرما میمردم ولی نه این درست نبود، پس دستامو کردم تو موهاشو از پشت  سرشو کشیدم عقب. خودمم یک قدم فاصله گرفتم ازش《آخ... چیکار میکتی لعنتی،فقط بزار انجامش بدم...》 《هی هی این درست نیست من فقط دوست  تو...》 《بیبی ولی من دوست دارم اینو ازم دریغ نکن》متونستم درک کنم چهره ی بچه هارو مخصوصا تونیو. 《بسه پگی، تو مستی و حالت خوب نیست بویه دهنت داره خفم میکنه》 اروم بغلش کردم، دستشو انداخت دور گردنم، بردمش تو حموم اتاق پپر و و گذاشتمش زیر دوشو یهو آب سردو رو سرش باز کردم، چنان جیغی زد که گوشام دردگرفت《 خفه شو پگی حسابی ازت عصبانیم، بدترش نکن که ی کاری میکنم خودت از کردت پشیمون بشی》 خواستم برم بیرون که اومد جلومو شروع کرد بوسیدنم، گردنشو گرفتمو از خودم جداش کردم وسیلی ارومی زدم روی  صورتش تا شاید به خودش بیاد ولی خندید، سرمو بردم سمت گوششو گفتم《تا وقتی که حالت خوب نشده بیرون نیا خودم غیبتتو توضیح میدم 》و از  حموم زدم بیرون.واسه ادامه ی حرفاش که از پایین پله هام برام قابل شنیدن بود واینستادم.
مثلا قرار بود امشب خوش بگذره.از شروعش معلومه چقدر قراره عالی بگذره.ازونجایی که سرو صدا هم داشت اذیتم میکرد رفتم توی حیاط که صدای کم تری بود.

 sciencebrosWhere stories live. Discover now