196

137 13 8
                                    

(استیو)
ثور همچنان کنار من نشسته بود.عجیب بود که این همه اینجا نشسته بود.توی سکوت داشتیم بچه هارو تماشا میکردیم که جفت جفت میرقصیدن.وید و پپرم به جمع بچه ها که در حال رقص بودن پیوستن.ازین که همشون تونسته بودن واسه تنهاییشون کسیو پیدا کنن خوشحال بودم. اهی کشیدم که واندا ذوق زده داشت با عجله میرفت سمت در ورودی.قیافش دیدنی بود.مثل دختر بچه های دوساله ذوق داشت.صداش کردم که متوقف شد《کجا با این عجله و این نیش باز دختر؟》در حالی که همچنان نیشش باز بود تند تند گفت《وووووی! ویژن پشت دره!دارم بال در میارم...بخاطر من با هواپیما خودشو رسونده به مهمونی،قرار نبود بیاد..دوس دارم جیغ بزنم.من برم فعلا》در حالی که با عجله ازمون دور میشد جیغ خفه ای زد که باعث خنده ی منو ثور شد.
باخنده برگشتم سمت ثور دیدم داره نگام میکنه.یه جورایی خیره شده بود بهم.دستی روی صورتم کشیدم که باعث شد به خودش بیاد.خندم گرفت《چیزی چسبیده به صورتم؟》دستی توی موهاش کشید و گفت《معذرت میخوام ولی نمیدونم چشمات چی داره که...》منتظر نگاهش کردم،اما حرفشو خورد.اهنگ عوض شد.اهنگ get you the moon پخش شد.اهنگشو خیلی دوس داشتم.ثور از روی صندلی بلند شد و دستمو گرفتو منو هم از روی صندلی بلند کرد.گیج نگاهش کردم.دستشو گذاشت روی شونم و دست منو به سمت پشت کمرش هدایت کرد.توی سکوت مجبورم کرد باهاش برقصم و من از شوک بدون هیچ حرفی بهش خیره شده بودم و همراهیش میکردم.با خودم گفتم این یه رویای قشنگه.

 sciencebrosWhere stories live. Discover now