"تصادفی"

4.2K 285 26
                                    

برای بار پنجم به ساختمون روبروش نگاه انداخت.نمیتونست پاهاشو مجبور کنه که به اونجا برن،پس صبر کرد تا خودشون حرکت کنن.حتی نمیدونست برای چی اینجاست!
یعنی میدونست برای کار کردن اومده،اما دلیل اینکه چرا از بین این همه جا برای کار کردن،پدرش باید مجبورش کنه اینجا مشغول به کار شه رو نه!
واقعا چرا باید همه چیز اینقدر سریع زیر و رو بشه؟اصلا "همه چیز" از کجا شروع شد؟فکر کردن به روند تغییر زندگیش خیلی عذاب آور بود!

کیم جونگین،پسر مدیر بخش اعظم بزرگترین شرکت معماری کره،به خاطر قیافه و هیکل جذابش و همچنین خوش گذرونی معروفه.اما علی رغم پارتی های آخر هفته و ول بودن دخترا توی بغلش،اون تا حالا هیچ رابطه ی عاطفی جدی یا جنسی نداشته!

هیچکس اینو نمی دونه؛چون از اونجایی که حس بدی به این موضوع داشت،همچنین اینکه همیشه سعی میکرد خودش رو آدمی که همیشه در حال لاس زدن و رل عوض کردنه نشون بده،به کسی رازش رو لو نداد.در واقع خفن ترین و تاثیرگذارترین کاری که توی زندگیش کرده بود،بوسیدن بود.اون دو تا دختر رو قبلا بوسیده بود اما به اندازه ی کافی تحریک نشده بود که بخواد ادامه بده و جریان رو فراتر از بوسه ببره...

اون توی دانشکده ی بزرگ سئول دیزاین و طراحی دکوراسیون داخلی خونده بود و مدرک معتبری داشت،اما نمی خواست مستقل بشه.اتفاقا این شغل و حرفه ی پدرش بود برای همین خیلی راحت میتونست کنار پدرش کار کنه.اما به دلایلی از این قضیه خوشش نمیومد.

در واقع از اینکه پدرش خیلی پولداره و می تونه هر غلطی که بخواد بکنه،به شدت راضی و خشنود بود.حالا تصور کنید که این بچه پولدار لوس دیگه هیچ منبع تامین هزینه ای نداشته باشه و پدرش همه ی خرج و مخارجش رو به عهدهی خودش بذاره و حساب بانکیش رو مسدود کنه.همش همین بود.زندگی جونگین متناوب و بدون هیچ حاشیه یا درامایی پیش رفته بود و قرار بود همینطور بمونه،اگر فقط پاش به اون شرکت باز نمیشد...

Matters of pastDonde viven las historias. Descúbrelo ahora