"دغدغه"

361 60 19
                                    

نگاهش رو از پرده‌ی قرمزی که به پنجره‌ی شیشه‌ای پهناور وصل شد بود گرفت و به دو تا پسر روبروش داد.واقعا فکر می‌کردن می‌تونن روی حرفش حرف بزنن؟چطور می‌خواستن بعد از ساعت‌ها بحث کردن با همدیگه و قانع شدن نسبت به اینکه کدوم اتاق مال کیه در مرحله‌ی دوم اون رو راضی کنن؟این تصمیمی بود که گرفته بود.باید حواس خودش و جانگکوک رو جمع این دو تا پسر مشکوک و عجیب نگه می‌داشت.قطعا نمی‌اومد دوتاشون رو بندازه یک جا؛پس خیلی معمولی مثل این که وقت عصرونه رو بهشون اعلام کنه گفته بود:من و جیهوپ توی یه اتاقیم،تو و تهیونگ هم یه اتاق دیگه.این پسرخط چشمی رو هم همون وسطا میندازیم با یکی از ادمای معمولی جشن،پرسنل باید درک کنن.

حتی اون چروکی که بین ابروهای سه‌تاشون بخاطر خطاب شدن با این لقب زشت پدید اومده بود هم باعث نشد یک لحظه حواسش پرت شه و به عاقبت اینجورتقسیم کردن اتاق ‌ها فکر کنه.

علاوه بر سه تا پسر غریبه،دهن کوچیک جانگکوک که برای اعتراض طولانی مدت و با صدای بلند باز شده بود هم نتونست کوچکترین لغزشی در تصمیمی که گرفته بود بوجود بیاره و بلکه این پافشاری برای کنار هم نموندن باعث شده بود شوگا هم پس از سال‌ها بخواد با یک نفر یا در واقع چند نفر لج کنه!بالاخره داشت این رفتار بچگونه و آزاردهنده‌‌ی جانگکوک رو می‌دید و چه چیزی بهتر از رو شدن وجهه‌های پنهان از شخصیت دوستش؟در نتیجه اذیت کردنشون ایده‌ی جالبی بنظر می‌رسید.

با نگاه پیروزی که بعد از گرفتن کارت‌ها به همشون انداخت راهی اتاق مشترکش با جیهوپ شد.بنظر می‌اومد فقط به اذیت کردن جانگکوک علاقمند نباشه،یه نفر اینجا با قیافه‌ی توی هم رفته و متعجب شوگا رو برای کرم ریختن فرا می‌خوند!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
لباسای اتو شدش رو با توجه به کاربردشون توی چمدون و چوب‌لباسی متصل به پارچه‌ی محافظ گذاشت.اونایی که قرار بود توی شبای خیلی مهمی که حتی خودشم نمی‌دونست طبق چه چیزی این صفت رو بهشون داده پوشیده شن باید خوب نگه داشته می‌شدن.وقتی درگیر اینکار شد به این فکر کرد که اگه جونگین جای اون بود قطعا دغدغه‌‌های مهمتری از صاف موندن اتوی لباساش تا زمان رسیدن به هتل می‌داشت!اولا اینکه می‌دادشون خشکشویی،دوما اگر نمی‌داد بیرون خدمتکارای خونشون اینکار رو می‌کردن!مگه جونگین مثل کیونگسو بود؟ظرف بشور لباس بشور کف زمین رو تمیز کن اینا دیگه جزو کارهای روتینش بودن و حتی به عادی شدنشون فکر هم نمی‌کرد.ایده‌ای راجع به زنونه بودن این کار‌ها نداشت چون بنظرش همه باید در کارهای خونه دخیل می‌بودن.

سرش رو تکون ‌داد تا این افکار سازماندهی نشده‌ی مغزش که هر چند وقت یک بار تحت عنوان (تفاوت‌های کیم جونگین با دو کیونگسو)روزش رو بهم می‌ریختن از بین برن یا حداقل بطور موقت ازادش بذارن.

Matters of pastOù les histoires vivent. Découvrez maintenant