"24"

117 21 8
                                    


حتي اگه اين فقط يه هوس زود گذر باشه ...

" خونه ي من ؟..."

〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

نمیدونم چقدر سریع همه ی این ها اتفاق افتادن ولی تنها چیزی که بعد از این همه راه به یاد دارم افتادنم روی تخت توسط هری بود

هم و هم اون بیش از اندازی بیتاب بودیم ... برای هم

پاهاش رو دو طرف رون هام گذاشت و لباسش رو تقریبا از تنش کند و بعد روم خیمه زد

" نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم ..."
با صدای خش دار و دو رگه ای گفت و حریصانه لبام رو می بوسید

تنها کاری که تو اون لحظه از دستم بر میومد همراهی کردنش بود

دستم رو دو طرف صورتش قاب کردم و محکم لب پایینش رو مکیدم

آروم دستش رو از گردنم پایین آورد و بالای سینه ام متوقف شد

" این لباسا خیلی مزاحم ان نه ؟"

روی لبام زمزمه کرد و منم با سر بهش جواب مثبت دادم

از روم بلند شد و بینمون فاصله انداخت

" به پشت بخواب "

بهم دستور داد و منم بی چون و چرا اطاعت کردم

به پشت خوابیدم و هری دوباره روی بدنم خم شد

دستش رو آروم از روی گردنم تا کمرم که به خاطر باز بودن لباس لخت بود کشید تا به زیپ لباسم رسید

بوسه های ریز و آرومی روی کمرم میزاشت که باعث میشد هر لحظه بیشتر بخوامش ... خیلی بیشتر

میخواست زیپ لباسم رو باز کنه که یه صدایی اومد

ولی انگار که از بیرون خونه بود

هری ازم فاصله گرفت و منم به تبعیت ازش چرخیدم و روی ساعد دستام تقریبا بلند شدم

" چیزی شده ؟ "

با صدای آرومی ازش پرسیدم و به چهره ی نگرانش که سمت پنجره بود نگاه کردم

" فکر کنم یکی بیرونه ..."

" چی ؟..."

هری بی مقدمه از روی تخت بلند شد و آروم سمت پنجره رفت

در پنجره رو باز کرد و به بیرون نگاه کرد

" هری ... چیزی شده ؟..."

تقریبا نگران ازش پرسیدم

برنگشت و همین طور به روبه رو خیرهمونده بود ...

تا اینکه سرش رو پایین انداخت و دستش رو روی بدنش کشید

دست دیگه اش رو به پنجره گرفت و روی زمین نشست

نفس هاش به شماره افتاده بود

به سرعت از روی تخت بلند شدم و سمتش رفتم

و همون موقع بود که رنگ از چهره ام پرید

و همه ی نگرانی من یه جا جم شد وقتی بدن خونی و جای تیری که به بقل بازوش خورده بود رو دیدم ...

〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

هلو گایز
من خیلی متاسفم که بعد از قرن ها این فف رو آپ کردم
واقعا ببخشید
و البته یکم صحبت داشتم باهاتون
۱. من واقعا درسا و امتحانام زیادن و اگر آپ نکردم دلیلش همین بوده

۲. وون و کامنتا پایینه و من انگیزه ای واسه نوشتن ندارم

۳. اگه همین جوری پیش بره دیگه نمی نویسمش :) با کمال تاسف

امید وارم از این پارت خوشتون بیاد
لاو یو آل ❤️
~دینوو

Lie [H.S]Where stories live. Discover now