2

1.5K 246 31
                                    

جیمین چشماش رو باز کرد و تو تختش قلت زد بخاطر سوزش جای دندون نیش تهیونگ نیمه شب از خواب بیدار شده بود هرچند خواب عجیبی دیده بود اما فقط دوتا چشم زیبا و وحشی و اون موهای به رنگ زاغ تو ذهنش مونده بود

سعی کرد اون چهره رو بیشتر به خاطر بیاره ولی با دیدن شوگا تو چارچوب تراس اتاق وحشت کرد و از جا پرید

شوگا بی تفاوت به ترس جیمین لب نرده های تراس نشسته بود و به جیمین خیره شده بود و این هم یکی از رفتارهای تکراری برادر خوناشامش شوگا بود هرچند که اون هیچوقت به این سر زدن های ناگهانیش عادت نمیکرد چون اونطور نبود که رابطه صمیمی باهم داشته باشن فقط اینکه شوگا مثل جیهوپ و
جونگ کوک کاری به کارش نداشت

شاید فقط بعضی وقت ها که تو فاز خوبی بود چندتا تیکه بهش مینداخت ولی آزار دیگه ای براش نداشت درکل شخصیت آرومی داشت هرچند اگر از چیزی عصبانی میشد جیمین رو تا مرز نابودی هم می برد

جیمین خوب میدونست شوگا بیشتر وقتایی سراغش میاد که دلش برای مادرشون که دیگه زنده نبود تنگ میشد انگار اینکه جیمین هم مثل مادرشون انسانه باعث میشد کمی از دلتنگی شوگا با تماشا کردنش برطرف شه

از تخت پایین اومد و سمت بالکن رفت:
آم شوگا هیونگ از شکار برگشتی؟

شوگا روبه روش ایستاد و با چهره ی بی تفاوتی گفت: نیروی طبیعت اونطور که میخوام تحت کنترلم نیست نمیتونم به خوبیه جیهوپ که باد رو در اختیارش داره کنترلش کنم

جیمین نزدیکش شد:خب جیهوپ هیونگ ازت بزرگتره و چون وارثه آموزش های بیشتری دیده توهم بلاخره مثل اون مسلط میشی البته من چون جادو ندارم خیلی راجب این موضوع نمیتونم کمکت کنم

شوگا دوباره بهش خیره شد و بعد چندثانیه گفت:
درسته تو فقط انسانی وهیچ قدرتی نداری؟راستش هنوزم باورم نمیشه مادر زیبامون پسر ضعیفی مثل تو به دنیا آورده

جیمین دستش رو روی گردنش کشید و کلافه گفت:
میدونم احتیاجی به یادآوریش نیست درضمن انسان بودن من دقیقا بخاطر مادر زیبامونه

که ناگهان یقه ی پیرهنش با شدت توسط شوگا کشیده شد و بعد به دیوار کوبیده شد طوری که از درد چهرش تو هم رفت با ترس به شوگا نگاه کرد و پرسید:
مگه چی گفتم که عصبانی شدی؟

شوگا نگاه سردش رو گردن جیمین ثابت موند و انگشتش رو روی گردن جیمین گذاشت و روی جای دندون نیش تهیونگ که حالا دیده میشد کشید لبهاش رو نزدیک گوشش برد و زمزمه کرد:
انسان بودنت از مادره ولی حقارتت بخاطره خودته چرا میذاری باهات اینکارو کنه مثل یه گوسفند میذاری یه گرگ بدنتو بدره

جیمین از فشار دسته شوگا رو جای زخم لبش رو گزید:
برات چه اهمیتی داره که اون باهام چیکار میکنه حداقل تهیونگ تنها کسیه که واقعا دوستم داره

DARK & WILD (Completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن