7

1.2K 187 28
                                    

جونگ کوک بعد بحثش با تهیونگ سمت رودخونه ای که از پشت عمارت میگذشت رفت کنارش نشست و
یه مشت آب به صورتش زد و چشماش رو بست

بهم ریخته بود از اینکه از بچگی احساس تنهایی میکرد و همیشه همه سرزنشش میکردن شاید اون اشتباهاتی میکرد ولی برادر هاش هم اونقدر بی گناه نبودن تو افکار خودش غرق بود که با صدای زمزمه ی دلنشینی به خودش اومد انگار صدا از اونطرف پل سنگی روی رودخونه بود با یه حرکت سریع و آروم خودش رو کنار پل رسوند حالا واضح می تونست صدارو بشنوه صدای دلنشین و دخترونه ای که فقط میتونست برای یک نفر باشه

محسور لیانای زیبا و ظریفی شد که پشت بهش وسط رودخونه آب تنی می کرد موهای مشکی و خیسش رو روی بدن برهنش رها کرده بود و تا کمر بیشتر توی آب نبود جونگ کوک نمیتونست از صحنه ی رو به روش چشم برداره حس میکرد خونه تو رگ هاش منجمد شده که لیانا از آواز خوندن دست کشید و همونطور که پشت بهش بود کمی سرش رو برگردوند:
جونگ کوک تا الان بی اجازه تماشام میکردی نادیده گرفتم ولی فکر نمی کنی تماشا کردن من موقع آبتنی خارج از حده

جونگ کوک لبش رو گزید لیانا بازم فهمیده بود دوباره دستش رو شده و دوباره سعی کرد مثل همیشه رفتار کنه پس وارد آب شد و خونسرد سمت لیانا رفت
لیانا دستاش رو جلوی بدنش گرفت و اخم کرد:
جونگ کوک لطفا از اینجا برو.

ولی جونگ کوک دوباره تو شخصیت گستاخش فرو رفت درسته که لیانا تو این مدت مرتب در حال بحث با جونگ کوک بود ولی چیزی که تازگی لیانارو نگران میکرد این بود که این بحث ها و شخصیت کوکی جذابیت خاصی براش داشت

جونگ کوک نزدیک لیانا شد میدونست اون بخاطر وضعیتش زیاد نمی تونه حرکت کنه حداقل نه تا وقتی که لباس هاش رو بتونه بپوشه که فعلا کنار رودخونه خارج از دسترسشن

جونگ کوک با شیطنت خندید: راستش منم با دیدنت هوس آب تنی کردم ولی اگه تو راحت نیستی میتونی بری بعد با یه حرکت تیشرتش رو از تنش درآورد و با دیدن گونه های لیانا که قرمز شد چشمکی بهش زد و زیپ شلوارش رو پایین کشید که لیانا با هول بهش توپید: داری چیکار میکنی ؟ حق نداری بیای تو آب

جونگ کوک بی توجه شلوارش رو دراورد و با باکسرش وارد آب شد و شونه بالا انداخت :
بی خیال میدونم که داری از این منظره لذت میبری

لیانا لبش رو گزید: جونگ کوک من هیچی لباس تنم نیست

_ بهتر چون اینجوری هردومون از منظره لذت میبریم

لیانا به بدن برهنه و عضولانی جونگ کوک نگاهی کرد و لپاش بیشتر گل انداخت اما سریع نگاهش رو گرفت کوک سمت لباس های لیانا رفت و برشون داشت

DARK & WILD (Completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن