10

1.1K 174 9
                                    

جیمین وارد اتاقش شد یه راست سمت حموم رفت وان رو با آب گرم پر کرد و داخلش نشست صبح بدون بیدار کردن تهیونگ از اتاق زده بود بیرون یه جورایی الان تازه داشت میفهمید چیکار کرده ولی خب از
کاری که کرده بود اصلا پشیمون نبود با یاد آوریش حس کرد دوباره داغ شده کمی آب سرد رو باز کرد و
سرش رو زیر آب برد فکر کرد اگر میتونست همیشه تهیونگ رو اینطور کنارش داشته باشه اونوقت حاضر بود خیلی چیزهارو تحمل کنه اصلا وقتی سمت
نقشه ی لیانا رفت که حس کرد تهیونگ رو از دست داده سرش رو از آب بیرون آورد که با دیدن شوگا که کنار وان نشسته بود و بهش زل زده بود از جا پرید بعد سریع شامپو بدن رو از کنار وان برداشت و توش خالی کرد تا کف کنه
آب دهنش رو قورت داد:هیونگ جدا وقتی تو وانم دیگه نباید یه دفعه ظاهرشی منظورم یه حد و حریم خصوصی و ایناا دیگه ...
شوگا جدی بهش نگاه میکرد که باعث شد جیمین یکم هول بشه تازه یادش اومده بود که با شوگا وارد بازی
شده بود شوگا با لحن سرد و جدی ازش پرسید:
گفتم امروز رو باهم بگذرونیم امیدوارم دیشب خوب خوابیده باشی و پرانرژی باشی
جیمین سعی کرد تو چشمای شوگا نگاه نکنه:راستش تازه بیدار شدم گفتم یه دوش بگیرم سرحال شم ولی خب زیاد امروز حوصله بیرون رفتن ندارم...
با دیدن چهره شوگا که انگار داشت هر لحظه جدی تر و برافروخته تر میشد ساکت شد با فکر اینکه شوگا
فهمیده باشه شب پیش تهیونگ بوده ته دلش خالی شد شوگا از کنار وان بلند شد:باشه پس چون تازه الان از تخت خوابت بیرون اومدی و خسته ای بیرون نمیریم عوضش نظرت چیه همینجا روزمون رو بگذرونی ؟
جیمین که حالا مطمئن بود شوگا عصبانیه دستش رو سمت حولش برد و خواست بلند شه که شوگا یه دفعه وارد وان شد و روش نشست جیمین با ترس بهش نگاه کرد:شو..شوگا برو کنار لطفا می خوام دیگه بیام
بیرون
شوگا دستش رو دوطرف وان گذاشت و رو جیمین خم شد که باعث شد بیشتر تو آب فرو بره حالا
نگاهش وحشی شده بود و صداش دورگه جیمین خیلی خوب این حالت رو میشناخت میدونست تو این حالت نزدیکه شوگا باشه کارش ساخته است شوگا گونش رو نوازش کرد:به نظرت من احمقم جیمین؟ فکر میکنی واقعا میتونی تا این حد من رو بازیچه کنی؟
دیشب کجا بودی؟ جیمین قلبش داشت از سینش بیرون میزد میدونست شوگا فهمیده و این یعنی اونم مثل جونگ کوک تو بد دردسری افتاده با دستش کمی شوگا رو عقب حل داد: یونگی ...لطفا...آروم باش
که شوگا مشتش رو کنار وان کوبید :مثل اینکه خیانت تو خون شما انسان هاست مگه نه؟
موهاش رو چنگ زد:بگو بهم چی تو اون مغز کوچیکت میگذره جیمین؟یاد بگیر وقتی سوال میکنم راستش رو بگی دیشت با کی بودی؟
جیمین از درد قیافش توهم رفت دسته شوگا رو گرفت تا جلو کشیده شدن موهاش رو بگیره:باشه...باشه...
میگم...پیشه تهیونگ بودم...راجبه ...راجب لیانا باهاش حرف زدم ...بعد تهیونگ رفت...من خسته بودم اونجا خوابم برد...
که با سیلی شوگا تو گوشش صورتش برگشت چندثانیه تو شوک بود که شوگا محکم چونش رو گرفت و سمت خودش برگردوند و داد زد:گفتم من احمق نیستم دروغ نگو مثل یه بدبخت همیشه دنبال عشق تهیونگی واسه داشتنش خودت رو دراختیارش میزاشتی تا ازت تغذیه کنه سعی کردم نجاتت بدم ولی تو لیاقت نداری وقتی وارد حموم شدم بیشتر از خودت بوی تهیونگ کل فضا رو پر کرده انگار کل شب رو بهش چسبیده بودی
و سیلی دوم رو محکمتر زد طوری که جیمین گرمی خونو رو لبش حس کرد دوباره حس‌حقارت ...ضعیف بودن..عصبی دستش رو روی خونه کنار لبش کشید داد زد:نزن...بس کن دیگه...آره مثل بدبختا دنبال عشقشم نمی تونم بی خیالش شم فهمیدی؟
و بغضش شکست و اشکاش سر خورد سرش رو پایین انداخت و زمزمه کرد : لعنتی از عشق متنفرم که باعث میشه اینقدر ضعیف باشم با خودم گفتم بی خیالش میشم حتی سرش تلافی میکنم ولی باز تا نزدیکش شدم ...کوبید رو قلبش...این لعنتی نمیزاره بی خیالش شم می فهمی و مشت بعدیش رو محکمتر رو قلبش کوبید که شوگا دستش رو گرفت:می فهمم جیمین منم وقتی فهمیدم رفتی پیشش گفتم ازت نمی گذرم گفتم کاری میکنم عشق و عاشقی ازسرت بپره ولی الان باز چشمای اشکیت رو میبینم و قلب شکستت رو ...
چندثانیه تو چشم های اشکی جیمین نگاه کرد:باید ازش دست بکشی اون وارث حکومت این منم که برات می مونم
جیمین چشم هاشو روهم فشرد و سرس رو به علامت منفی تکوت داد ولی یونگی چونش رو گرفت سرش رو نزدیک برد و لبش رو کنار لب جیمین که بخاطر سیلیش زخم شده بود گذاشت و زبونش رو روش کشید جیمین خواست عقب بکشه ولی یونگی دستش رو پشت گردنش گذاشت و این بار لباش رو محکمتر بوسید جیمین اشکاش سر خورد و یونگی همچنان به بوسیدنش ادامه داد هرچقدر جیمین بیشتر
می خواست دورش کنه یونگی بیشتر بدنش رو نزدیک میکرد و وحشیانه تر می بوسیدش زبونش رو وارد دهنش کرد دستشو رو بدن برهنه جیمین کشید و سعی می کرد اون رو با خودش همراه کنه ولی وقتی همچنان مقاومت جیمین رو دید ازش جداشد وجیمین رو که نفس نفس میزد محکم تو بغلش کشید و کنار گوشش زمزمه کرد:منم مثله تو نمی تونم بی خیال این عشق لعنتی شم می فهمی ؟ حتی اگر تهیونگ رو انتخاب کنی من بازم ازت نمیگذرم جیمین یعنی نمیتونم ....توهم این حس رو خوب میفهمی مگه نه ؟
جیمین درحالی که اشک می ریخت تو آغوشش آروم گرفت توی این موضوع خیلی خوب احساس همدیگه رو می فهمیدن....
_______________________

DARK & WILD (Completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن