4

1.4K 231 20
                                    

لیانا وارد اتاقش شد همونطور که فکر میکرد جیمین قطعا بین برادر های خوناشامش پر از حس تنهایی و تحقیره سمت آینه رفت و موهای لخت و مشکیش رو شونه زد اتاق قشنگ و دلبازی رو براش تدارک دیده بودن همونطور که خودش رو تو آینه بررسی میکرد رویه ی لباسش رو از تن در آورد و خونسرد به پرده ی بالکن اتاقش نگاه کرد و گفت: تا کی می خوای پشت پرده پنهان شی و دزدکی من رو نگاه کنی ؟بیرون بیا و خودت رو معرفی کن

بعد از چندثانیه پرده کنار رفت و جونگ کوک از پشت پرده ی ضخیم بالکن بیرون اومد از ترس شوگا ترجیح داده بود امشب رو برای شام آفتابی نشه ولی نتونسته بود جلو کنجکاویش واسه دیدن ملکه ی برادرهاش رو بگیره و تمام این مدت محو زیبایی دختر توی آینه بود که این موضوع باعث شده بود لیانا متوجش شه

ولی خب اصلا به روی خودش نیاورد و با گستاخی لبخند زد :من جونگ کوکم فقط کنجکاو بودم ببینمت باید بگم خیلی زیبایی باعث میشه فرزندای زیبایی به برادرهام بدی البته اگر انسان نشن

لیانا کاملا میتونست غرور و گستاخی رو تو چشم های این پسر ببینه که خیلی بیشتر از برادراش بود لبخند زد :راستش خوش حالم که می بینمت تو از عکس هات دوست داشتنی تر به نظر میای

جونگ کوک ابرو بالا انداخت:من؟دوست داشتنی؟خندید :گول ظاهر رو نخور ملکه کوچولو
لیانا دوباره خنده ی دلنشینی کرد:باطنت رو نمیدونم جونگ کوک شی ولی ظاهرت بی نهایت برام جذابه

بهش نزدیک شد: امیدوارم بتونم یه پسر خوناشام به زیبایی تو داشته باشم دستش رو سمت موهای مشکی جونگ کوک برد و به یه سمت دادشون:
یه پسر با چشم های گستاخ و جذاب مثل تو...

و این جمله برای پسر خوناشامی که تا حالا عشق هیچ دختری غیر از مادرش رو ندیده بود دقیقا مثل جیهوپ خیلی خوشایند بود جونگ کوک ناخوداگاه ته دلش به برادرهاش حسادت کرد چرا که اون هیچوقت نمیتونست همسری داشته باشه

بدون شرم دست لیانا رو گرفت و لبخند جذابی زد:
می دونی تو مجبور نیستی فقط برای برادرام باشی یعنی اگر اون ها به اندازه ی من برات جذابیت نداشتن منم میتونم کنارت باشم

و بهش چشمک زد که لیانا کمی اخم کرد:
بنظرت این خیانت محسوب نمیشه

جونگ کوک با بی خیالی شونه هاش رو بالا انداخت :
من فکر میکنم این کلمه فقط تو دنیای انسان ها کاربرد داره اینجا تو تنها وظیفه ی ادامه نسل رو داری در هر صورت با دوتا مردی و قرار نیست فقط متعلق به یکی باشی درسته ؟

لیانا از این جواب رک شوکه شد این پسر گستاخ تر از چیزی که فکر میکرد بود با لحن عصبی جوابش رو داد:
شاید تو دنیای انسان ها نباشم ولی یادت نره که من یه انسانم و اصلا مثل تو نیستم

DARK & WILD (Completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن