10

8.8K 1.3K 104
                                    

Welcome to the show💙adam lambert

Jungkook:

کل راه نه من حرف زدم نه اون فقط من زیرچشمی نگاش میکردم که آرنجشوکنار شیشه گذاشته گذاشته بود بعد با انگشتاش با لبش ور میرفت اونیکی دستشم رو فرمون بود یه جورایی با اینکه ناراحتم کرده ولی خوشحالم جفتمه چون هیچ عیبی نداره به نظرم راستش من همیشه دوست داشتم یه فردی که قویه جفتم باشه و خب..
اون هست:)
همینجور داشتم نگاش میکردم که یاده یونگ هیونگ افتادم گوشیمو دراوردم بهش زنگ زدم جواب نمیده چندبار زنگ زدم ولی خاموش شد گوشیش..
یعنی انقد ازم بدش اومد که گوشیشو روم خاموش میکنه
ولی خب من فقط بهش نگفتم
یعنی خب تازه فهمیدم جفت دارم اصن وقت نشد بگم بهش بخاطر همین ازم بدش اومده؟؟
دوباره زنگ زدم بهش ولی خاموش بود

تهیونگ:به کی داری یه سره زنگ میزنی؟

برگشتم نگاش کردم
کوک:فک نکنم به تو ربطی داشته

دیدم دندوناشو رو هم فشار داد که خطه فکش پایین تر اومد اوه گاد یه نفس عمیق گرفت

تهیونگ:هرکی که هست اگه میخواست جوابتو میداد صبر کن ببینم نکنه به همون دوس پسرت داری زنگ میزنی؟

کوک:نگه دار

تهیونگ:چی؟

با داد گفتم:ماشینو نگه داااااار
منه احمق اصن چرا سواره ماشینت شدم

تهیونگ:خیله خب من متاس....یکم صبر کن رسیدیم باهم حرف میزنیم خب؟؟

کوک:نمیخوام نگه دار

تهیونگ:فقط نیم ساعت.

میدونستم ازم خواهش نمیکنه ولی دوس داشتم بشنوم اما همین حرفشم خواهش داشت
دست به سینه نشستم اخمامو کردم تو هم
که بالاخره رسیدیم منو..منو اورده خونش فک کنم که بعد

جلوی یه در وایستاد که فک کنم پارکینگ بود دونفر وایساده بودن یکیشون اومد جلو پیشه در تهیونگ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جلوی یه در وایستاد که فک کنم پارکینگ بود دونفر وایساده بودن یکیشون اومد جلو پیشه در تهیونگ

تهیونگ:پیاده شو
پیاده شدیم اون بادیگارده نشست تو ماشین بعد در پارکینگ باز ماشینو برد تو واااای چندتا ماشین اون تو بود داشتم مدلا ماشینارو نگاه میکردم که تهیونگ دستم گرفت از پیش دیوار دور زد بعد رفتیم سمت یه در که باز کرد پله داشت (این پله های سمت چپ عکس پایینش بعد سمت چپ اونی که سقفش سیاهه پارکینگه)کم کم رفتیم جلوتر واااااو عجب خونه ای خیلی زیبا بود جلوی ورودی هم دوتا بادیگار وایستاده بودند درسته یادم نبود تهیونگ قراره لیدر شه
رفتیم داخل مستقیم از پله ها بالا رفتیم که یه در بود درش سیاه بود اتاقش بود مطمئنن. طبقه اخرم بود درو باز کرد منو هل داد رفتم تو بعد اون اومد چه جنتلمن همه اتاقش سیاه بود بعیدم نبود روبه روم یه نشمین بود

 طبقه اخرم بود درو باز کرد منو هل داد رفتم تو بعد اون اومد چه جنتلمن همه اتاقش سیاه بود بعیدم نبود روبه روم یه نشمین بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سرمو سمت چپ برگردوندم که پله داشت تخت ایناش بود اونجا حتما
(بالای پله ها)👇🏻

تهیونگ:برو بشین رفتم نشستم که تهیونگم بغلم نشست تازه یادم افتاد قرار بود حرف بزنیم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


تهیونگ:برو بشین
رفتم نشستم که تهیونگم بغلم نشست تازه یادم افتاد قرار بود حرف بزنیم

کوک:خب!میخواستی حرف بزنی.

تهیونگ:اره
تکیشو به مبل داد یه چند دقیقه موندیم تا خواستم بگم نمیخوای حرف بزنی حرف زد

تهیونگ:من..من متاسفم
یه هوف کشید بعد گفت:
ببین میدونم شاید تو فکر کنی رفتارم درست نیست اما ببین توجفتمی این حس تعصبو مالکیتی که روت دارم باید پایه همین بزاری

اومد نزدیکترم دوتا دستام گرفت به صورتم نگاه کرد:
میخوام بدونی تو الان مال منی تو الان جزو زندگی من شدی هرکاری هم کنم نمیتونم فک کنم تو مال من نیستی چون تو الان..
واسه کیم تهیونگی و
دست هر کسی بهت بخوره رو قلم میکنم
دستاشو گذاشت دو طرف صورتم بعد فشار داد که لبم غنچه شد یه لبخند کج زد بعد سرش اورد جلو برای یه دقیقه بدون هیچ حرکتی لباش رو لبام بود رفت عقب دوباره نگام کرد لبشو گاز گرفت
دستاشو از رو لپام برداشت دستشو کرد تو موهام فشار داد صورتمو جلوش برد ایندفعه خشن بوسیدم هر دوتا لبامو با هم تو دهنش میبرد لب پایینمو گازای محکم میگرفت اونقد تند تند انجام میداد که من نمیتونستم همراهیش کنم دهنمو باز کردم که لبشو بگیرم تو دهنم ولی اون زبونشو برد داخل دهنم همه جای دهنمو با زبونش لمس میکرد بعد چنددقیقه به سینش مشت زدم تا جدا شه لباشو که برداشت تند تند نفس میکشیدم اب دهنمو قورت دادم منتظر بودم باز بیاد جلو اما بلند شد

تهیونگ:بلند شو بهتره دیگه برسونمت خونه

خب من میخواستم ادامه بده اااااا
رفتیم سواره ماشینش شدیم
رسیدیم جلوی خونمون کمربندمو باز کردم

کوک:من دیگه میرم

سرشو تکون داد

تهیونگ:مواظبه خودت باش

کوک:باشه
درو باز کردم داشتم پیاده میشدم که دوباره برگشتم داخل منو منتظر نگاه کرد

کوک:امممم خب فردا...فردا شب بیا خونمون که با خانوادم اشنا شی
بعدشم درو باز کردم برم بیرون که سرم خورد به سقفش ولی باز صبر نکردم دویدم رفتم تو خونه به در تکیه دادم قلبم تند میزد که یاد سرم افتادم
کوک:اااااااخ کسی نیس سرررررم وااااای

کیم تهیونگ داری کم کم جاتو تو قلبم باز میکنی

💙💙💙💙💙💙💙💙💙

میبینین چه زود میذارم:)
بچه ها لطفا ووت بدین خدایی اصن قابل مقایسه نیست با اونایی که میخونن
کیم تهیونگ خشن دوست:)
Love you guys

You should not touch anyoneWhere stories live. Discover now