Jiminخسته وارد خونه شدم و مستقیم سمت اتاقم و بعد حموم رفتم از حموم بیرون اومدم و شلوارک پوشیدم رو تختم دراز کشیدم گوشیم و برداشتم تا یه مقدار اهنگ گوش کنم و به پیامام برسم هوسوک هم رفت تا دوش بگیره هوسوک با یه حوله دور کمرش بیرون اومد و مثل من رو تختش ولو شد
-همه ماهیچه هام درد میکنه
رو تخت نشستم:بزار برات ماساژش بدم
نیشخند زد به شکم رو تخت خوابید:مطمئنی کوکی ناراحت نمیشه
-چرت و پرت نگو هوسوک
رفتم سمتش و شروع کردم به ماساژ دادن شونه و کتفش و پشتش رفتم رو تختش و رو باسنش نشستم تمام زورم و رو دستم انداختم و مشغول ماساژ دادنش شدم که تک و توک از ارامشی که به ماهیچه هاش میرسید ناله رضایت مندی میکرد گودی کمرش و بیشتر ماساژ دادم
-انگار ماهیچه هام دارن نفس میکشن
خندیدم:انقدرا هم که فکر میکنی ماهیچه نداری
-تو حسشون نمیکنی
-پس کی حسشون میکنه
-هنوز هیچکی
-پس من فعلا اولی ام
-اره فعلا
تقه ای به در خورد همچنان که تموم زورم و رو دستم و گودی کمر هوسوک ریخته بودم در باز شد صدای ته از پشتش اومد
-اوووف مینی منم ماساژ میخوام
هوسوک:کیم تهیونگ برو بیرون و مزاحممون نشو
صدای کوکی از پشت ته اومد:چه خبره اینجا؟
ته:مینی فقط هنر ماساژش و به هوسوک نشون میده
نگاشون نکردم ولی میدونستم ساکت شدن کوک یعنی خوشش نیومده از این مسئله
یونگی:اینجوری بهش فکر کنین هوسوک از هممون بیشتر امروز رقصیده و خسته شده (یونگی فهمیده😍)
هوسوک دراز کشیده سرش و تکون داد زمزمه کرد:این دگ حقمه مزاحممون نشین
ته:کی تموم میشی مینی؟
-یه ربع دگ
-بعدش میای پیش من ؟قول میدم منم بعدش ماساژت بدم(پسر مظلومم😄چرا تهیونگ با لبای جلو داده تو ذهنم اومد؟😔)
از لحنش لبخند رو لبم نشست:باشه ته ته میام
ته:پس ما میریم بیرون بریم کوکی
سر هوسوک و دیدم که چرخید تا کوکی و ببینه (چرا هوپی جونم اینجا انقدر جَلَبه؟😎کسی هست عاشق هوپی نباشه؟)چند لحظه طول کشید تا در بسته شد هوسوک دوباره ریلکس دراز کشید:کوکی جوش اورده بود
-هوم
-مهم نیست برات؟
-نه اون هنوز زیادی بچه است
YOU ARE READING
IDOL (kookmin)
Fanfiction◀کامل شده▶ کاپل:کوکمین(جیکوک) ژانر:عاشقانه_ریل لایف_کمدی زندگی روزمره گروه پشت دوربین و دردسرای رابطه های پنهانی