25

4.5K 524 14
                                    


Jimin

وارد خوابگاه شدم حس خفگی و عذاب وجدان داشت خفه ام میکرد یقه لباسم و بیشتر باز کردم وارد اتاق خودم شدم بعد دوش گرفتن و لباس پوشیدن از اتاق بیرون اومدم و وارد اشپزخونه شدم

-سلام

مونی:سلام کی اومدی؟

-نیم ساعتی میشه

کوک:حال تمین چطور بود؟

نمیتونستم نگاش کنم انگار که میترسیدم همه چیز و از چشمام بفهمه خودم و مشغول درست کردن لقمه نشون دادم:دیشب خیلی بد بود ولی امروز صبح بهتر بود به نسبت دیروز

یونگی:بگذره بهتر میشه

کوک دستش و دور گردنم انداخت:خیالت راحت شد؟

-اهوم

-امروز بعد برنامه باهم یه جایی میریم

نگران نگاش کردم:کجا؟

-با سجین هیونگ هماهنگ کردم نگرانش نباش

-خب کجا قراره بریم؟

-قراره خونمون و ببینی

-خونمون؟

-اره

-مطمئنی؟

-اره

-باشه

کنار شقیقه ام و بوسید هربار با بوسیدنم ارامش بود که به قلبم میریخت

کوک:خوبی؟

سرم و تکون دادم

زمزمه کرد:دیشب خوب نخوابیدی؟به نظر رنگت پریده میاد

جین:انقدر لوسش نکن کوک اون همیشه رنگش پریده هست شبیه موچی

ته:سلام مینی

-سلام ته

-دیشب نخوابیدی؟چشات اندازه مورچه شده

کوک خندید:دید حتی ته هم فهمید یه چیزیت عادی نیست

ته هم خندید:تمین خوب بود

-امروز بهتر بود

-خوبه تو کنارش باشی خوب میشه

قلبم رو چند میزد؟تا وقتی خودم به کوک نمیگفتم که قرار نبود بفهمه چیز خاصی هم نبود من اونو نبوسیده بودم اون فقط یه بوسه یه طرفه بود اگه از خودم دورش نکردم برای حال بدش بود چون خیلی بهم ریخته بود

ته برای کوک ابرو بالا انداخت تا کوک و حرص بده
کوک خواست حمله کنه سمتش که جیغ زد فرار کرد از حرکتش خندم گرفت

کوک:این میخواد من قاتل شم

خندیدم:از هر فرصتی برای دیوونه کردن هممون استفاده میکنه

-بهتره بریم

بعد برنامه ها تو ماشین کمپانی کنارش نشستم یکی دگ از کارای غیر منتظره اش گرفتن ماشین شخصی بود در حالی که من هنوز گواهینامه هم نگرفته بودم و این یکی در مقابل خونه شخصی گرفتنش تقریبا چیز خاصی برای کمپانی و منیجر حساب نمیشد البته کوکی از اول زیادی بزرگ بود اون رانندگی بلد بود در صورتی که من و نامجونی حتی هنوز گواهینامه نگرفته بودیم

IDOL (kookmin)Where stories live. Discover now