5 (first kiss)😍

8.3K 923 47
                                    

Jung kook

کلاهم و از سرم برداشتم و وارد سالن شدم همون اول چشمم بهشون خورد که رو بالشتای جلوی تی وی تو بغل هم خوابیده بودن البته همچین تو بغل هم نبودن انگار که به هم پیچ خورده بودن

نفس عمیق کشیدم رفتم نزدیک تر دست ته دور جیمین بود معلوم بود تا دیر وقت بازی کردن و همینجا گرفتن خوابیدن رو پاهام کنار جیمین نشستم تو خواب خیلی خوشگل تر بود خیلی پیشی بود حالت نیمه باز اون لباش و موهای بهم ریخته اش اونو مثل یه بیبی میکرد

-برگشتی؟

به مونی نگاه کردم ایستادم رفتم سمتش:سلام

-امیدوارم دردسر نشده باشه

-نه نگران نباش

به ته و جیمین اشاره کردم:اینا چرا اینجا خوابیدن

نامجون نگاشون کرد لبخند زد:تا دیروقت داشتن سر و صدا میکردن ,تو شبت چطور بود؟

-هیچی معمولی

دوباره به جیمین نگاه کردم که تو خواب تکون خورد با زانوش کوبید تو ران پای تهیونگ که ته یه غرغری تو خواب کرد و پاهای جیمین و بین پاش قفل کرد من هیچوقت به دوستی اونا حسودی نمیکردم هیچوقت تازه زیادی براشون خوشحال بودم اونا واقعا دوستای خوبی بودن ولی الان تو این وضعیت واقعا داشتم دیوونه میشدم من واقعا با احساساتم گیج شده بودم وقتی دیشب یری خواست ببوستم باورم نمیشه عقب کشیدم اون لحظه فقط لبای جیمین جلو چشمم بود جوری که دلم میخواست ببوسمش تا تشنگیم و برطرف کنم

-انقدر زل نزن بهشون

-اونا خیلی باهم صمیمی ان

-معلومه که هستن

پوووف کلافه کشیدم و وارد اتاق مشترکم با تهیونگ شدم و لباسام و عوض کردم

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.

پوووف کلافه کشیدم و وارد اتاق مشترکم با تهیونگ شدم و لباسام و عوض کردم

مشغول مرتب کردن وسایلم شدم از اتاق رفتم بیرون همه در کمال سکوت داشتن غذا میخوردن کنارشون نشستم

-سلام

-ووواووو کوکی دیشب خوش گذشت ؟

-چرا مینی و ته و بیدار نمیکنین مگه امروز تمرین نداریم؟

-یونگی:دیشب تا دیروقت بیدار بودن خودشون بیدار میشن

هوپ:مینی خوابش سنگین تر از این حرفاست که خودش بیدارشه

IDOL (kookmin)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora