Jiminخسته از خوابیدن تو جام نشستم هوپی رو تختش بود
داشت با لب تاپش ور میرفت-سلام
نگام کرد:بالاخره بیدار شدی؟
-خیلی خوابیدم نه؟
-جوری خوابیدی انگار کوک داشته یه هفته به فاک میدادتت
-هیونگ?
-بله مینی
-کوک خوابگاهه؟
-نه رفته استودیو
از رو تخت بلند شدم از درد چهره ام تو هم رفت:من میرم بیرون
-کجا
-پیش ته مین(اینم تو هر موقعیتی میخواد بره پیش تمین😎)
-مینی اتفاقات دیروز و یادت رفته؟
-نه ولی حواسم هست
-میشه نری؟به خاطر خودت
رو تخت نشستم:معذرت میخوام
-انقدر مظلوم نشو
-من نمیخواستم این اتفاقات پیش بیاد
-واقعا بین تو و تمین چیزی نیست؟
-از طرف من چیزی نیست
-پس از طرف اون هست ولی اونی که داشت گردنش و میبوسید تو بودی
-میدونم و من سعی داشتم ارومش کنم
-باید بیشتر مراقب باشی
-یونگی هیونگم استودیو عه؟
-اره ولی جین و ته ته هستن بقیه استودیو عن
-هیونگ
-بله مینی
-به نظرت چقدر احتمال اینکه همه بفهمن من و کوکی چه رابطه ای داریم بهمون هیت میدن
گوشیش و رو تخت گذاشت و خودش نشست نگام کرد
-مینی نه تنها رابطه تو و کوکی بلکه فقط کافیه تایید کنی از پسرا خوشت میاد اون موقع میفهمی چقدر میتونن زندگیت و خراب کنن
-ما تا کی باید تو سایه زندگی کنیم
-تا وقتی که جرعت و توان رو به رو شدن با اونا رو داشته باشین
-فردا تمرین داریم؟
-اره ضبط هم داریم
-اوه چقدر شلوغ
-اره
-باید امروز برم کمپانی
-برای تمرین؟
-اره
-میتونی تمرین کنی
-اره مگه چه مشکـ.....
با فهمیدن منظورش ساکت شدم فردا خیلی شلوغ بود و من اینجوری بودم خدایا
-من یه روز کوک و به فاک میدم
YOU ARE READING
IDOL (kookmin)
Fanfiction◀کامل شده▶ کاپل:کوکمین(جیکوک) ژانر:عاشقانه_ریل لایف_کمدی زندگی روزمره گروه پشت دوربین و دردسرای رابطه های پنهانی